من همین یک نفس از جرعه جانم باقی استآخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی استآخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
امشب دریاها سیاه اندباد زمزمه گر سیاه استپرنده و گیلاس ها سیاه انددل من روشن است تو خواهی آمد
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
باران ببار بر جام جان می از صبوی آسمان لبریز که این جام را سر ریز کن فرجام را
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش ازینت گرکه در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه هاسینه آلبودن
به چرک کینه هادر نوازش نیش ماران یافتنزهر در لبخند یاران یافتن
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
همه چیز دنیا سر جای خودش است،
به جز من
به جز تو ...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.