کسی میخواست
به تنهایی خود عادت بکند
عشق آمد
پریشانش کرد
چون گیسوان یار درباد ..
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
کسی میخواست
به تنهایی خود عادت بکند
عشق آمد
پریشانش کرد
چون گیسوان یار درباد ..
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
مستی و عاشقانه میگویی تو غریبی و یا از این کویی
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.