در تاریخ من ...

و تاریخ تو ، ای بانوی من ، چه می گذرد؟
که هر گاه بوسه هایم را بر گیسوان تو پراکندم
گیسو

بلندتر شد...!



در شگفت ازین احساس در هر بامدادم
که هر چه می بینم بدل به شعر می شود...
و هر چه لمس می کنم بدل به شعر می شود ...
و اشیای من و اشیای تو- هرچند خرد و ناچیز-
بدل به شعر می شود ...
در حالت عشق ، قهوه جوش نیز بدل به شعر می شود
و دفترهای شعری که خوش می داشتیم
...
اینها صفحاتی است از تاریخ ، ای بانوی من
که هرگز تکرار نخواهد شد
هیچ تکرار نخواهد شد ...

این روزها بر من چه می گذرد ای بانوی من ؟
که هر چه میخوانم سبز می شود ...
که هر چه می نویسم سبز می شود