امشب اگر یاری کنی، ای دیــــده توفان می کنــــــم
آتش بـــــــه دل می افکنم، دریــــا به دامان می کنم
می جویمت، می جویمت، بــــا آن که پیـــــدا نیستی
می خواهمت، می خواهمت، هر چند پنهـان می کنم
زنـــــدان صبــــرآموز را، در می گشایـــــم ناگهان؛
پرهیــــز طاقت ســــوز را، یکسر به زندان می کنم
یا عقل تقــــوا پیـــــشه را، از عشق می دوزم کـفن
یا شاهد انـــــدیشه را، از عقل عریـــــــــان می کنم
بازآ که فرمان می برم، عشق تـــو با جان می خرم
آن را که می خواهی ز من، آن می کنم، آن می کنـم