مهربانم
چند وقتی می شود که تو را گم کردهام. شاید هم خودم را گم کردهام. آخر تو را در خودم میجستم و خودم را در تو! دلم برایت تنگ شده.... شایدبه همین خاطر تو را گم کردهام. آخر تو آنقدر بزرگی که در دل تنگ من جانمیشوی! دلم که تنگ شد تو هم آب شدی و از آسمان چشمانم گریختی! از وقتی تورفتی دیگر این آسمان ابری نمی شود! دلم هم مثل کویر خشک شده! باز هم گلی بهجمال کویر! اگر خشکه آسمونش پر ستارهاس! تو که رفتی دیگر کسی نبود که مواظبستاره ها باشد....دزدان هم آمدند و در فراق تو هرچه ستاره داشتم بردند!
چندصباحی است که در پیات می گردم! ولی نمی دانم کجا بجویمت. به قولسهراب.....کعبه ام مثل نسیم....میرود باغ به باغ....میرود شهر به شهر!
سهراب را که خواندم شدم مسافر.....کوچه به کوچه و شهر به شهر دنبال تو بودم!
آوارهات شده ام! در کوچه رندان در طلبت بودم. به رندی رسیدم وجودش همه عشق..... عشقش همه تو! میشناختمش!
رفتم تا با سفره دل میزبانش شوم! گفتم: سلام!
گفت: دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید
وین کجا مرتبه ی چشم جهان بین باشد!
آری رند راه را نشانم داد! روزهاست که در بازار دنیا به دنبال دیده جان بین هستم!
اما هنوز جنسی ارزانتر از انسان نیافتم! هنوز در پیات هستم.