مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت
چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی ؟
دلم ز هر چه غیر تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان، ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذز ،لحظه های بلهوسی ست
ستاره یی که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان به خون منند
چه باک زان همه دشمن ؟ که دوستدار تویی
دلم صراحی ی لبریز آرزومندی ست-
مرا هزار امید است و هر هزار تویی