آواره شدی خانه ی قلبم شده جایت
انداخته ام چشم سیه زیر دو پایت
نقش رخ تو حک شده بر لوح خیالم
ای جان و دل و چشم و سر و تن به فدایت
یک عمر نشستم که قدم رنجه نمایی
حالاچه کنم باهمه ی ناز و ادایت
خواندند دو مرغ قفس از عشق برایم
اما نرسد چهچه بلبل به صدایت
شد قبله گهم عطرتن و یادحضورت
خاک قدمت مهرم و تسبیح دعایت
با آنکه شکستی تو بلورانه دلم را
بی پرده بگویم به سرم هست هوایت ..!!