نقش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد !
سایه ساران ِدو زلفت ، چه لمیدن دارد !


آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه
حس ِمستی لبت ، طعم ِچشیدن دارد


مثل ِموسیقی ِشوری ، که بیات ِتُرکش
پرده ها دارد و بی پرده ، شنیدن دارد


این تپش چیست ، که در سینه ی لرزان ِتو نیز
همچو آهوبره ای ، شوق ِجهیدن دارد


تو تمنای ِغزل کردی و گلواژه شکفت
گل ، ز گلخانه ی دامان ِتو چیدن دارد

عطر ِگیسوی ِتو را گر ببرد ، دست ِنسیم
تا فرا سوی ِزمان ، باز دویدن دارد

بهتر از هر گل ِنازی و به نازت ، نازم
نازنین ! هر چه کنی نازخریدن دارد...