دريا دريا مهرباني‌ات را مي‌خواهم
نه براي دست‌هام
نه براي موهام
نه براي تنم
براي درخت‌ها
تا بهار بيايد.
و تو فکر مي‌کني
زندگي چند بار اتفاق مي‌افتد؟
و تو فکر مي‌کني
يک سيب چند بار مي‌افتد
تا نيوتن به سيب گاز بزند
و بفهمد
چه شيرين مي‌بود
اگر مي‌توانستيم
به آسمان سقوط کنيم؟
چند بار؟
راستي
درياي دست‌هات
آبي زميني است؟
مي‌داني
سياه هم که باشد
روشني زندگي من است.
و تو فکر مي‌کني
من چند بار
به دامن تو مي‌افتم؟
...
من فکر مي‌کنم
جاذبه‌ي تو از خاک نبوده
از آسمان بوده
از سيب نبوده
از دست‌‌هات بوده
از خنده‌هات
موهات
و نگاه برهنه‌ات
که بر تنم مي‌ريخت.