مستم از لب های تو دیگر نیاور باده ای
در دعا خوانی چشمت وا نکن سجاده ای


من خمار و ناخوش و بیمار و مجنون بودم و
با نگاهی مهربان من را تو از نو زاده ای


بوسه باران می کنم لبهای شیرین تو را
از برای سیل بارانی چنین،آماده ای؟


از خماری دو چشمان تو سر زد تشنگی
با لبانت ، تشنه را جام حیاتی داده ای


زندگی در چشم تو معنای بهتر دارد و
بر لبانت شعر من دارد بیان ساده ای...


✍️اردشیر_هادوی