رامبد : فرید ، دیگه تحمل رفتار شایان رو نداشتم اما کاری از دستم بر نمیومد .
رؤیا صداشو برد بالا داد زد من فقط بازیچه شدم ، بازیچه تو ، بازیچه افکار تو ، یادت باشه هیچ وقت نمی بخشمت ، من همه جونمو میدادم اما تو ... . برو بیرون تو لیاقت منو نداری .
هق هق گریه های اجیم یادم میاد دیووونه میشم