افلاطون پیشنهاد می کند که از به چالش کشیدن و زیر سوال بردن باورهایمان نهراسيم.
افلاطون می گوید افراد در غاری زندگی می کنند.
از همان ابتدای کودکی در این غار به آن ها زنجیرهایی(باورها و قضاوت ها)بسته شده است و توان خروج از غار را ندارند. آتشی روشن است و سایه هایی به روی دیوار غار افتاده است.
افراد درون غار فکر می کنند هر صدایی که از بیرون غار شنیده می شود، صدای همین سایه هاست!

حال فرض کنید کسانی بتوانند زنجیر را پاره کنند و به بیرون بروند. کمترین سختی که با آن مواجه می شوند، نور شدید خورشید(حقیقت) است که توان دید را از آن ها می گیرد. کسانی تاب می آورند و بیرون را می بینند.
به غار بازمی گردند و افراد درون غار را با خبر می کنند، اما با استهزا و حتی حمله افراد درون غار مواجه می شوند.


واقع امر این است که زنجیر ها همان اعتقادات و قضاوت های آدمی است که طی سال های کودکی تا حال توسط جامعه به فرد پذیرانده شده است. افراد می ترسند که به بیرون غار نگاهی داشته باشند. مبادا کل عمر خویش را به خطا زندگی کرده باشند.
می ترسند اعتقادات و قضاوت هایشان خطا بوده باشد.
لذا اغلب مردم با همان زنجیرهای درون غار به زندگی ادامه می دهند تا دم مرگ. این خود بزرگ ترین مانع بر سر صلح روابط بینافردی است.