آنقدرها سکوت تو را گوش میدهم
تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود
تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»
آنقدرها سکوت تو را گوش میدهم
تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود
تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»
ویرایش توسط !!yalda!! : 01-16-2019 در ساعت 09:20 PM
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
عُمر که بیعشق رفت ، هیچ حسابش مگیر ...
بر در من کیست که در میزند جان و جهان است و تمنای من
گر نزند او در من درد من ور نکند یاد من او وای من
ای دوست قبولم کن و جانم بستان...
مستم کن و از هر دو جهانم بستان ...
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو...
آتش به من اندر زن و آنم بستان ...
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوش تر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی ، که شور هستی از تست.
شراب جام خورشیدی،
که جان رانشاط از تو ، غم از تو، مستی از تستبه آسانی،
مرا از من ربودیدرون کوره ی غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند: دل از عشق برگیر !
که نیرنگ است و افسون است و جادوست !
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که این زهر است ، اما ! …نوشداروست!
چه غم دارم که این زهر تب آلود ،تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد؛
غمی شیرین دلم را می نوازد.
اگر مرگم به نامردی نگیرد؛مرا مهرِ تو در دل جاودانی است.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛ترا دارم که مرگم زندگانی است.
ویرایش توسط !!yalda!! : 01-21-2019 در ساعت 11:33 AM
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
حالم خوب است، هنوز خواب می بینم
ابری می آید و مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند ...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
گاهی سکوت ؛ یعنی اما ...
یعنی اگر ...!
یعنی هزار و یک دلیل ، که دل میترسد بلند بگوید ...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
در دو چشم من نشین
ای آنکه از من
من تری.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.