زندگی آب روانی ست روان میگذرد
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
زندگی آب روانی ست روان میگذرد
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
ویرایش توسط zolal : 09-16-2018 در ساعت 08:10 AM
بیاد تو نوشتم که از جنس بهاری
و در اعماق قلبم همیشه ماندگاری
افتخارم همه این است که در یاد منی
هر چه دیدم همه زشت است تو زیبای منی
بر لب دریای حسرت خانهای دارم قدیمی
از تمام دار دنیا دوستی دارم صمیمی
پرسه بزن تو قلب من که قلب من مال توئه
گاهی بگیر سراغمو که دلخوشیم یاد توئه
دعایت میکنم هر شب به عطر میخک و مریم
الهی در دلت هرگز نباشد لحظهای هم غم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
چه مکانی بهتر از جان که تو در میان آنی!
تو پادشاه جهانی جهان تو را باید
که پادشاه جهان را جهان به کار آید
جهان خوش است ، و لیکن حیات می باید
اگر حیات نباشد جهان چه کار آید
حیات و جهان هر دو آخر فناست
بقا را طلب کن که آخر بقا است
تو هیاهوی زمانه از نبودنت می ترسم
با یه حس عاشقانه از نبودنت می ترسم
تو پناه امن عشقی مثل آغوش یه مادر
با خیال بچگانه از نبودنت می ترسم
چی بگم وقتی نگاهت با منو دلت غریبه ست
با وجود صد بهانه از نبودنت می ترسم
با تو پایونی نداره لحظه های انتظارم
ای دلیل هر ترانه از نبودنت می ترسم
فصل سرما توی راهه طاقت کوچو ندارم
تویی تنها آشیانه از نبودنت می ترسم
مژگان توکلی
می شه گاهی با یه لبخند از پل حادثه رد شد
می شه حتی بعد یک عمر توی چشم همه بد شد
می شه رفت تا آسمونا دس به دامن خدا زد
می شه با یه شاخه ی گل رسم عاشقی بلد شدمی شه
گفت به مردم شهر، حرفی از جنس شقایق
می شه مثل آب دریا ، گاهی جزر و گاهی مد شد
می شه با تموم احساس دس کشید رو درد مردم
یا به جای بی خیالی جلوی حادثه سد شد
می شه موند و زندگی کرد توی این همه هیاهو
یا مثه برگی تو پاییز زیر پا موند و لگد شد
مژگان توکلی