آدم شدم بــرای زمیــنِ دوباره ای
حوای سیبِ مفت نخورده! چه کاره‌ای؟!


بدنامی‌اش برای خودم توی قصه‌ام
از این وآن نمـی کنـم اصلاً اشاره‌ای


ابلیس وگندم وچه وچه جای خود ولی
من سیب می‌خورم- عملی استعاره‌ای-


دنبال یک خـدای جدیدم کـه می‌زند
ازآسمان به شانه‌ی من هم ستاره‌ای


یا چون مرا خلیفه­‌ی خود کرد در زمین
در گوشــــــه ای بسازد دارالاماره‌ای


...امّا چه کرد؟ قصه‌ی قابیل را نوشت
تا هر کسی کنایه زند با اشاره‌ای :


آدم ؟ چه آدمی! زن او دزدِ سیب بود
دستش نبود بند به یک راه چاره‌ای


توهین نمی کنم، به خداوندی‌ات که هست
حتـی زمین تازه‌ی من هـم اجاره‌ای!


سیب است یا گلابی ، من گاز می‌زنم!
تنهــا برای درکِ زمیــنِ دوباره‌ای!


علیرضا_دهرویه