تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه هاست
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در زندگی سبز استهنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن تبسم شیرین
به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند
تمام گنجشکان
که در نبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا می کنند