صفحه 2 از 8 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 11 به 20 از 72

موضوع: شعرهايي از ديوان شمس تبريزي

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    آن ظلم رسیده ای که دادش دادی .... وآن غمزده ای که جام شادش دادی

    آن باده ی اولین فراموشش شد .... گرباز نمی دهی چه یادش دادی

  2. Top | #12

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    آن میوه تویی که نادر ایامی .... بتوان خوردن هزار من در خامی

    بر ما مپسند هجر و دشمن کامی .... کآخر به تو باز گردد این بدنامی

  3. Top | #13

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    آنی که بر دلشدگان دیر آیی .... وانگاه چو آیی نفسی سیر آیی

    گاه آهو و گه به صورت شیر آیی .... هم نرم و درشت همچو شمشیر آیی

  4. Top | #14

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
    گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم

    امروز چون زنبورها پران شویم از گل به گل
    تا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان کنیم

    آمد رسولی از چمن کاین طبل را پنهان مزن
    ما طبل خانه عشق را از نعره‌ها ویران کنیم

    بشنو سماع آسمان خیزید ای دیوانگان
    جانم فدای عاشقان امروز جان افشان کنیم

    زنجیرها را بردریم ما هر یکی آهنگریم
    آهن گزان چون کلبتین آهنگ آتشدان کنیم

    چون کوره آهنگران در آتش دل می دمیم
    کآهن دلان را زین نفس مستعمل فرمان کنیم

    آتش در این عالم زنیم وین چرخ را برهم زنیم
    وین عقل پابرجای را چون خویش سرگردان کنیم

    کوبیم ما بی‌پا و سر گه پای میدان گاه سر
    ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم و آن کنیم

    نی نی چو چوگانیم ما در دست شه گردان شده
    تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم

    خامش کنیم و خامشی هم مایه دیوانگیست
    این عقل باشد کآتشی در پنبه پنهان کنیم

  5. Top | #15

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
    وی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنم

    ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم
    وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم

    ای بی‌کسان ای بی‌کسان جاء الفرج جاء الفرج
    هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم

    ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من
    صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم

    ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم
    زیرا که مطلق حاکمم مؤمن کنم کافر کنم

    ای بوالعلا ای بوالعلا مومی تو اندر کف ما
    خنجر شوی ساغر کنم ساغر شوی خنجر کنم

    تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
    سوی من آ ای آدمی تا زینت نیکوتر کنم

    من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم
    من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکر کنم

    ای سردهان ای سردهان بگشاده‌ام زان سر دهان
    تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم

    ای گلستان ای گلستان از گلستانم گل ستان
    آن دم که ریحان‌هات را من جفت نیلوفر کنم

    ای آسمان ای آسمان حیرانتر از نرگس شوی
    چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم

    ای عقل کل ای عقل کل تو هر چه گفتی صادقی
    حاکم تویی حاتم تویی من گفت و گو کمتر کنم

  6. Top | #16

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم
    تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بر برم

    بر گردن و بر دست من بربند آن زنجیر را
    افسون مخوان ز افسون تو هر روز دیوانه ترم

    خواهم که بدهم گنج زر تا آن گواه دل بود
    گر چه گواهی می‌دهد رخسارهٔ همچون زرم

    ور تو گواهان مرا رد می کنی ای پرجفا
    ای قاضی شیرین قضا باری فروخوان محضرم

    بی‌لطف و دلداری تو یا رب چه می لرزد دلم
    در شوق خاک پای تو یا رب چه می گردد سرم

    پیشم نشین پیشم نشان ای جان جان جان جان
    پر کن دلم گر کشتیم بیخم ببر گر لنگرم

    گه در طواف آتشم گه در شکاف آتشم
    باد آهن دل سرخ رو از دمگه آهنگرم

    هر روز نو جامی دهد تسکین و آرامی دهد
    هر روز پیغامی دهد این عشق چون پیغامبرم

    در سایه‌ات تا آمدم چون آفتابم بر فلک
    تا عشق را بنده شدم خاقان و سلطان سنجرم

    ای عشق آخر چند من وصف تو گویم بی‌دهن
    گه بلبلم گه گلبنم گه خضرم و گه اخضرم

  7. Top | #17

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام
    این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام

    دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام
    عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

    ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
    دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام

    دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
    من با اجل آمیخته در نیستی پریده‌ام

    امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
    خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام

    من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
    من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده‌ام

    از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم
    بهر گدارویان بسی من کاسه‌ها لیسیده‌ام

    من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام
    حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌ام

    در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
    دامان خون آلود را در خاک می مالیده‌ام

    مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
    یک بار زاید آدمی من بارها زاییده‌ام

    چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
    زیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌ام

    در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
    زیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌ام

    تو مست مست سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشم
    تو عاشق خندان لبی من بی‌دهان خندیده‌ام

    من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
    بی‌دام و بی‌گیرنده‌ای اندر قفس خیزیده‌ام

    زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
    بهر رضای یوسفان در چاه آرامیده‌ام

    در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
    صد جان شیرین داده‌ام تا این بلا بخریده‌ام

    چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
    بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیده‌ام

    پوسیده‌ای در گور تن رو پیش اسرافیل من
    کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیده‌ام

    نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
    مانند طاووسی نکو من دیبه‌ها پوشیده‌ام

    پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
    زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیده‌ام

    تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
    زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیده‌ام

    عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
    من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیده‌ام

    خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
    بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییده‌ام

    هر غوره‌ای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
    کز خامی و بی‌لذتی در خویشتن چغزیده‌ام

  8. Top | #18

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.77
    ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام
    زان می که در پیمانه‌ها اندرنگنجد خورده‌ام

    مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن
    مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده‌ام

    ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ای
    با زندگانت زنده‌ام با مردگانت مرده‌ام

    با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته‌ام
    با منکران دی صفت همچون خزان افسرده‌ام

    ای نان طلب در من نگر والله که مستم بی‌خبر
    من گرد خنبی گشته‌ام من شیره‌ای افشرده‌ام

    مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او
    از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده‌ام

    روزی که عکس روی او بر روی زرد من فتد
    ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نوبرده‌ام

    در جام می آویختم اندیشه را خون ریختم
    با یار خود آمیختم زیرا درون پرده‌ام

    آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند
    ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشه‌ها پژمرده‌ام

    دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من
    در لامکان سیران من فرمان ز قان آورده‌ام

    در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر
    با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده‌ام

    گر گویدم بی‌گاه شد رو رو که وقت راه شد
    گویم که این با زنده گو من جان به حق بسپرده‌ام

    خامش که بلبل باز را گفتا چه خامش کرده‌ای
    گفتا خموشی را مبین در صید شه صدمرده‌ام

  9. Top | #19

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.102
    بیا بیا دلدار من دلدار من
    درآ درآ در کار من در کار من

    تویی تویی گلزار من گلزار من
    بگو بگو اسرار من اسرار من

    ***

    بیا بیا درویش من درویش من
    مرو مرو از پیش من از پیش من

    تویی تویی هم کیش من هم کیش من
    تویی تویی هم خویش من هم خویش من

    ***

    هر جا روم با من روی با من روی
    هر منزلی محرم شوی محرم شوی

    روز و شبم مونس تویی مونس تویی
    دام مرا خوش آهویی خوش آهویی

    ***

    ای شمع من بس روشنی بس روشنی
    در خانه‌ام چون روزنی چون روزنی

    تیر بلا چون دررسد چون دررسد
    هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی

    ***

    صبر مرا برهم زدی برهم زدی
    عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی

    دل را کجا پنهان کنم
    در دلبری تو بی‌حدی تو بی‌حدی

    ***

    ای فخر من سلطان من سلطان من
    فرمان ده و خاقان من خاقان من

    چون سوی من میلی کنی میلی کنی
    روشن شود چشمان من چشمان من

    ***

    هر جا تویی جنت بود جنت بود
    هر جا روی رحمت بود رحمت بود

    چون سایه‌ها در چاشتگه
    فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود

    ***

    فضل خدا همراه تو همراه تو
    امن و امان خرگاه تو خرگاه تو

    بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا
    پیوسته در درگاه تو درگاه تو

  10. Top | #20

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    6262
    نوشته ها
    102
    پسندیده
    225
    مورد پسند : 64 بار در 43 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 70.0.3538.102
    دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
    سرو خرامان منی ای رونق بستان من

    چون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو
    وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من

    هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
    چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

    تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
    ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من

    بی‌پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا
    سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من

    از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
    ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

    گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو
    ای شاخ‌ها آبست تو ای باغ بی‌پایان من

    یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
    پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من

    ای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌ها
    ای آن پیش از آن‌ها ای آن من ای آن من

    منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
    اندیشه‌ام افلاک نی ای وصل تو کیوان من

    مر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابد
    در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من

    ای بوی تو در آه من وی آه تو همراه من
    بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من

    جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
    بی‌تو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من

    ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
    ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من

صفحه 2 از 8 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فواره وار، سربه هوايي و سربه زير
    توسط zolal در انجمن شعر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-21-2018, 08:41 AM
  2. چه خوش افسانه مي گويي
    توسط !!yalda!! در انجمن شعر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 06-16-2017, 08:30 AM
  3. نكات ابتدايي سرمه دوزي
    توسط pari32184 در انجمن هنر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-04-2017, 12:51 PM
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-19-2017, 11:42 AM
  5. درسهايي از قران
    توسط Shady :) در انجمن ديگر مسائل
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 11-24-2016, 11:37 AM

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن