تو با اعجاز چشمانت
مرا مسخ تماشا کن
که با دیوانگی هایم
تو را عاشق ترین باشم


عاشقی
بُرد ندارد
مُلک دل را باخته ای
دل دهی
یا دلبَری
کابوس حسرت ساخته ای




نیک می دانم که من تجربه ی سرد غمم بغض رودم که به دریا شدنش می ارزد