نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: اشعار پیامکی ویژه روز شهادت حضرت رقیه‌(س)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2018
    شماره عضویت
    6942
    نوشته ها
    5,631
    پسندیده
    7
    مورد پسند : 1,401 بار در 1,134 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 69.0.3497.100

    اشعار پیامکی ویژه روز شهادت حضرت رقیه‌(س)

    این سه سالگی اوست که در ویرانه‌ه‏ای کنار کاخ سبز.به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است
    پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
    ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
    گفت: رویت ز. چه نیلی شده زهرای سه ساله
    مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله
    هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
    آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
    تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
    این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم

    عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
    عوض میوه نایاب سر آورده برایم
    سر باباست که خون جگر آورده برایم
    صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
    سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!
    دگر مرا ببر از كنج این قفس، بابا!
    به جز تو كآمده‌ای، امشبی به دیدارم
    نزد سری به یتیم تو، هیچ ‌كس، بابا!

  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2018
    شماره عضویت
    6942
    نوشته ها
    5,631
    پسندیده
    7
    مورد پسند : 1,401 بار در 1,134 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 69.0.3497.100
    اس‌ام‌اس ویژه روز شهادت حضرت رقیه‌(س)
    گریه نکن! خرابه‏‌های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند.
    گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏‌های تاریخ نوشته خواهد شد
    آه‌ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه‏‌ها.
    خوابِ پروانه‏‌هایی را می‏بینی که بر شاخه‏‌هایِ نازکِ احساست یخ می‏‌زنند.ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏‌های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏‌ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏‌هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏‌های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
    می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏‌پاشی و می‏‌گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.

    گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صد سال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏‌هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏‌ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏‌خواهد فوران کند
    من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینمغنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
    هر دو عالم دردعا، محتاج دست کوچک مــــن
    تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم

  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2018
    شماره عضویت
    6942
    نوشته ها
    5,631
    پسندیده
    7
    مورد پسند : 1,401 بار در 1,134 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 69.0.3497.100
    نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زدزبان کوفه خیلی حرف‏‌ها را پشت بابا زد
    میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و
    به دور از چشم‏‌هایت زخم سیلی بر رخ ما زد

    جرم او را کسی نمی‏‌دانست
    جرم پروانه را نمی‏‌دانند
    آن‏چه مردم شنیده می‏‌گویند
    رسمِ جانانه را، نمی‏‌دانند
    چشم‏‌ها را گشوده، می‏‌نالید
    در فضای غریبِ ویرانه
    مثل شمعی که اشک می‏ریزد
    در سکوت حزینِ یک خانه
    ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییمرو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
    پژمرد گل روی تو از تابش خورشید
    در سایه نشینیم و به جانانه بگرییمزهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
    من هم به محضر تو صورت نمی گشایم
    گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
    دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم

  4. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Jul 2018
    شماره عضویت
    6942
    نوشته ها
    5,631
    پسندیده
    7
    مورد پسند : 1,401 بار در 1,134 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 69.0.3497.100
    سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردمروز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
    تازیانه چو عدو بر سر و رویم می‏زد
    ناامید از همه کس روی به زینب علیه‌السلام کردمهان ای دختر خورشید! تو خرابه‏نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کرده‏اند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمی‏گنجند.دست‏‌هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏‌ها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود.ای پدر! شادم که در بر آمدی
    چون نبودت پا تو با سر آمدی
    غم مخور، ای گل! گلابت می‌دهم
    از سبوی دیده، آبت می‌دهم
    گر چه داغت کرده دل‌خونم، پدر!
    از وفای عمّه ممنونم، پدر!
    محبتّت خجلم كرده، عمّه! دست بدار
    برای زلف به خون شسته، شانه لازم نیست
    به كودكی كه چراغ شبش، سر پدر است
    دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن