صبح است و دلم ،
در تپش لحظهی دیدار ...
باز این دل من ،
گشته به امید تو بیدار ...
سعدی
صبح است و دلم ،
در تپش لحظهی دیدار ...
باز این دل من ،
گشته به امید تو بیدار ...
سعدی
مغرور، ولی دست به دامانِ رقیبان
رُسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چِ کردی؟
تنهایی و رسوایی، بی مهری و آزار
ای عشق ببین من چِ کشیدم، تو چِ کردی..؟!
فاضل_نظری
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست
کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست
همیشـه دوستت دارم ،به جان مادرم ،امــــا
تو از بس ساده ای،خوش باوري،سوگند لازم نيست
بهمن_صباغ_زاده
من کجا و جرأت بوسیدن لبهای تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
فاضل_نظری
آه ایرانم غمت صد شادیت یڪ هم ندیدیم ڪاینچنین
عیـدمان را سـیل ویرانگر عـزا و ماتم یڪباره ڪرد...
امیررستمی
ای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه
بی چشم تو نور نیست بر چشم همه
هزاران ناله سر دادم بیاد آرد مرا گاهی
مگر نامهربان من دلی در سینه هم دارد؟
به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو
به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را
توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود
مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود
شب بخیر غارتگر شب های بی مهتاب من
مِنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من
هوشنگ_ابتهاج