در خود فرو رفتم فراموشت کنم اما...
هر شب خیالت می کشد از خویش بیرونم
در خود فرو رفتم فراموشت کنم اما...
هر شب خیالت می کشد از خویش بیرونم
صلح است عشق اما اگر پای تو روزی در ميان باشد
با چنگ و با دندان برای حفظ تو با هر که می جنگم
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دیدی آن قهقه ی کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه ی شاهین قضا غافل بود
حافظ
سوزِ تبِ فراقِ تو درمانپذیر نیست
تا زندهام چو شمع ازینم گزیر نیست
هر درد را که مینگری هست چارهای
دردِ محبّت است که درمانپذیر نیست
#وحشی_بافقی
آگه نهای ز حالم ای جان و زندگانی
دردا که در فراقت میبگذرد جوانی
هرگز ز من ندیدی یک روز بیوفایی
هرگز ز تو ندیدم یک روز مهربانی...
~ انوری
یک روز دیگر کم شد از عمرت! مبارک باد
امروز قدری کمتر از دیروز دلتنگی !
! SETAre * (12-25-2019)
در خودم سوختم از عشق عزیزی که کنون
بی تفاوت به من و گرم عزیزی دگر است...
gharibh (12-10-2019)
ای عشق من خوبم ولی تو بهتری انگار
من آتشم اما ز من آذر تری انگار
قیچی زدی بَر بال من ای عشق حرفی نیست
تو عاشق مرغان بی بال وپری انگار
مهدی_آشتیانی
خیالش در نظر پیوسته هست اما پسندم نیست
بدیدار جمالش آرزومندم خوشا حالم
آن عشق که در پرده بمانَد به چه ارزد
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ