گرچه ما خود را نصیحت می کنیم
عشق اما بی خیال پند ماست
گرچه ما خود را نصیحت می کنیم
عشق اما بی خیال پند ماست
بوسه نه خنده ی گرم از دهنت کافی بود
این همه عطر چرا؟! پیرهنت کافی بود !
حامد_عسکری
پرسیدی ام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سوالت
کس ندیدیم که با ما بسر آرد نفسی
نفسی همدم ما شو که نداریم کسی
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست، چه غم
خاک این میکده از مست زمین خورده پر است
فاضل نظری
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!
از تو و حرف اضافی متنفر شده ام
چون از این فلسفه بافی متنفر شده ام
تو تنها سهم من از آفرینش بوده ای یعنی:
«همان تکّه خدا که ناگهان در من فرود آمد...»
مرا به جرعه ای از چشمهات مهمان کن
که چای سبز برای سلامتی خوب است
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی
خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی