بگذار در این همهمه آرام بمانم
با گوشه ی چشم تو در این دام بمانم
ذرات غباری شده ام تا بتوانم
در رد به جا مانده ی هر گام بمانم
هرچند که در رفتن از این خانه مصرم
تقدیر من این است سر انجام بمانم
ای کاش که خورشید نتابد دو سه روزی
در سایه ی بی حوصلگی خام بمانم
هر چند نهان ماندن اندوه محال است
کاری بکن ای عشق که گمنام بمانم ...