گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری
ولی انگار همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی
باد می آید و انگار تویی می گذری
.
گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری
ولی انگار همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی
باد می آید و انگار تویی می گذری
.
تو مرا آزردی...
که خودم کوچ کنم از شهرت..
تو خیالت راحت!
میروم از قلبت....
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی.....
برنمی گردم ، نه !!!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد...
عشق زیباست و حرمت دارد...
آمدی، رفت ز دل صبر و قرارم؛ بنِشین
بنشین تا به خود آید دلِ زارم؛ بنشین
دل و دین بردی و اکنون پی جان آمدهای
بنشین تا به تو آن هم بسپارم؛ بنشین
آمدی کز غمِ بیرون ز شمارم پرسی
بنشین تا به تو یک یک بشمارم؛ بنشین
از برم رفتی و میمیرم از این غم -باری-
به کنارم ننشستی؛ به مزارم بنشین...
داعی_انجدانی