هر قطره اشک نشان دل شکستگی است
هر سکوت نشان تنهایی است
هر لبخند نشان مهربانی است
هر پیام نشانی از دلتنگی من برای تو است
دل تنگتم
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است
هر سکوت نشان تنهایی است
هر لبخند نشان مهربانی است
هر پیام نشانی از دلتنگی من برای تو است
دل تنگتم
تنهاییام را به کافه میبرم
مینشینم پشت میز همیشگی
کافهچی میپرسد:
چه میخوری؟
میگویم:
همان غصهی همیشگی...
دل تنگتم
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
او در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
طعنهای بر در این خانه تنها زد و رفت
دل تنگتم
وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی
گشاید بغضهایی را که پنهان در گلو دارم
دل تنگتم
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگیام را به تو باور کردم
دل تنگتم
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
دل تنگتم
منم تنهاترین تنهای تنها
اسمتو مینویسم روی شنها
باد میاد اسمتو پاک میکنه
کارم شده در این صحرای غمها
دل تنگتم
چرا وقتی که آدم تنها میشه
غم و غصش قد یه دنیا میشه
میره یه گوشه پنهون میشینه
اونجا رو مثل یه زندون میبینه
غم تنهایی اسیرت میکنه
تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
دل تنگتم
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
دل تنگتم
در حسرت آغوش ” تو ” هستم بغلم کن
از عطر بر و روی ” تـو” مستم بغلم کن
گیرم که دلم لایق این بزم نبوده
بیخود که دلم را نشکستم بغلـم کن
کی گفته قراره که دور از ” تـو ” بمونم
مـن با احدی عهد نبستم بغلم کن
آرومتر از خواب کنار” تو”نشستم
هم سایه و هم سایه پرستم بغلم کن
بغلـم کن …. بغلـم کن … بغلـم کن
با سنگ زدی تـا بپرم از سر کویت
من بال نداشتم، نپریدم …بغلـم کن
عمری پراز حسرت دیدار “تو”بودم
حـالا که سر آغاز ” تـو” هستم بغلم کن
دل تنگتم