از شهر عطار آمدی یا قصه های مولوی ؟
در بیستون دیدم تو را یا بارگاه خسروی ؟


شهزادۀ شهنامه ای یا تاجری از بوستان؟
شاید برایم خوانده ای از مثنوی معنوی !


آهنگ چشمان تو را من در کجا بشنیده ام ؟
در وردهای هندوان یا آیه های عیسوی ؟


از دشتهای زاگرسی یا آذران آبادگان ؟
این خنده ها را دیده ام ! کوردی گیان یا ساروی؟!


بوی بهاران می دهی! از باغ فردوس آمدی ؟
یا چیده ای باغی ز گل از دشتهای دنیوی؟


بگذشته ای از مرزها از خط تردید و یقین
کین گونه در اندیشه ام ایمان و باور می شوی


در قلب من پاینده ای ای آشناتر از نفس
هرچند چون خورشید و مه از قاب چشمم می روی


دانم که این کوته غزل ، گویای حُسن تو نبود
یک روز تقدیمت کنم ، هفتاد دفتر مثنوی....


✍️آرزو_رحیمی