دیگر جنون به هیچ سری سر نمی زند
نزدیک خانه می رود و در نمی زند


از بس که باغ ها به خزان تن سپرده اند
گنجشک در حوالی شان پر نمی زند


در دوره ی حسابگری ها برادری
دستی به زخمهای برادر نمی زند


از ترس اینکه شیر بر او شوکران شود
نوزاد لب به سینه ی مادر نمی زند


نفرین به این زمانه که درروزهای آن
خورشید هم بدون غرض سر نمی زند


نفرین به هرچه عقل که نی را به حکم جبر
از عشق می ستاند و بهتر نمی زند


نفرین به ما که حتی در خوابهایمان
پروانه ای بدون قفس پر نمی زند


غلامرضا_طریقی