عاقبت
هجومِ ناگهانِ عشق
فتح میکند
پایتختِ درد را …!
#قيصر_امین_پور
عاقبت
هجومِ ناگهانِ عشق
فتح میکند
پایتختِ درد را …!
#قيصر_امین_پور
من به چشمهای بیقرارِ تو،
قول میدهم
ریشههای ما به آب،
شاخههای ما به آفتاب میرسد؛
ما دوباره سبز میشویم
قیصرامین پور
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امّید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حسین منزوی
ابر اگر از قبله آید، سخت باران میشود،
شاه اگر عادل نباشد ملک ویران میشود،
یک نصیحت با تو میگویم به کس ظاهر مکن،
خانه نزدیک دریا زود ویران میشود.
اهلِ دنیا را ز غفلت زنده میپنداشتم
خفته، دائِم مردگان را زنده میبیند به خواب!
وحید قزوینی
دزدِ رهزن دزدِ نادان است
راحت پشتِ میز
دزدِ دانا
دزدی از مجرای قانون میکُند
میرزاده عشقی
دانم که چرا خونِ مرا زود نریزی
خواهی که به جان کندنِ بسیار بمیرم...
هلالی جغتايى
من غصه را شادی کنم،
گمراه را هادی کنم
من گرگ را یوسف کنم،
من زهر را شکر کنم
مولانا
ﮔﺪﺍﯾﺎﻥ ﺑﻬﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻃﻔﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻮﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ
ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺟﻤﻠﮕﯽ ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﻮﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ!
ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﯾﺎﻥ ﺭﺍﺿﯿﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ
ﺑﻨﺎﺯﻡ ﻣﻄﺮﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻠﻖ ﺭﺍ ﻣﺴﺮﻭﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ !
ﺧﻮﺍﺟﻮﯼﮐﺮﻣﺎﻧﯽ
سرد است
و بادها خطوط مرا قطع میکنند
آیا در این دیار کسی هست که هنوز
از آشنا شدن
به چهره فنا شده خویش
وحشت نداشته باشد؟
فروغ فرخزاد