داغ ماتم هاست بر جانم بسی
در دلم آهسته می گرید کسی
◾️هوشنگ ابتهاج
داغ ماتم هاست بر جانم بسی
در دلم آهسته می گرید کسی
◾️هوشنگ ابتهاج
اعدام یک مرد با طناب خاطره
تشویش هر شب و غمِ یکسره
طغیان شعر، ترس و دلواپسی
تحمیل زخمِ سرکشِ بی کسی
اجبار شب به خاموشیِ حنجره
تکرار پلک زدن های این پنجره
انکار اشکِ بی سبب منتظر
بلعیدنِ بغضِ خفته پشتِ شعر
تبعید واژه به حبسِ گلو
تنبیه قلبِ بی چشم و رو
تکرار روز و شبِ بی ثمر
ماتم گرفته، ز خود بی خبر
اصرار ظلمت به تزریق درد
اخفای غمِ پشت این تلخند
تردید میان خنجر و جام سم
سرکوبِ شهوتِ درد و غم
هم پای خسته شب زنده ها
محکوم به خلوتِ دل مرده ها
افراطِ دلتنگیِ هر شبم
یا سوز این دلِ پر تبم
اصرار به بوسه بر لبت
آتش گرفتن ز هُرمِ تنت
همچو پروانه ز شمع سوختن
به پایانِ جاده چشم دوختن
چنینم ز هجر تو پژمرده حال
غمین و فسرده و بی خیال...
چه چیز در این جهان،
غریبانه تر از زنی ست
که خودش را
و تنهایی اش را بغل میکند
و میپوسد
اما حاضر نیست دیگر کسی را دوست بدارد؟
#مریم_ملک_دار
خواستند
از عشق
آغوش و بوسه را
حذف کنند
عشق
از آغوش و بوسه
حذف شد.
#افشین_یداللهی
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته ست می رود
این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیری ست بی نشانه که از شست می رود
بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود
هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود…
#افشین_یداللهی
هـــر چند نداری تـــو ز احساس، نشانی
مــن عاشق لبخند تـــوام، گــرچه ندانی
مغـــرور و بــداخلاق بشو بـــا همه، اما
«با من به ازین باش که با خلق جهانی»
#نفیسه_سادات_موسوی
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
#شفیعی_کدکنی
mohsen32 (04-11-2019)
قاصدک !
شعر مرا از بَر کن
برو آن گوشەیِ باغ
سمتِ آن نرگسِ مست
و بخوان در گوشش
و بگو باور کن
یک نفر یاد تو را
دمی از دل نَبرَد...
سهراب سپهری
mohsen32 (04-11-2019)
مرو آزاد، چو در دام تو صیدی باشد
مشو ایمن چو دلی از تو مکدّر باشد
توشه بخل میندوز که دود است و غبار
سوزن کینه مپرتاب که خنجر گردد
پروین اعتصامی
من عجلهی مرگِ خود بودم،
و ای دریغ که زندگی را
دوست میداشتم !
آیا تلاشِ من یکسر بر سرِ آن بود،
تا ناقوسِ مرگِ خود را
پُرصداتر به نوا درآورم ؟
من پرواز نکردم،
من پَرپَر زدم !
◾️احمد شاملو
mohsen32 (04-11-2019)