خوشا صبحی
که چون از خواب خیزم ،
به آغوش تو
از بستر گریزم ...
◾️هوشنگ ابتهاج
خوشا صبحی
که چون از خواب خیزم ،
به آغوش تو
از بستر گریزم ...
◾️هوشنگ ابتهاج
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019),mohsen32 (04-12-2019)
خسته ام
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود دوستش از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده جرم پسرش برخورده
خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ
بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مهرِ طلاق
که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است
خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش ، پیشِ زنش ، بر سرِ او داده زده ...
خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است
مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است
خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که
عـــــید باشد ... نوه اش سمت اتاقش نرود !
خسته ام ! کاش کسی حال مرا می فهمید ...
غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است
شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای ... راهی مشهد شده است ...
#علی_صفری
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019),mohsen32 (04-23-2019)
دیروز به لبخندی و امروز به اخمی
هر روز خوشی ها شده ناچیزتر از پیش !
چون برگ که با شاخه درآویخته ، پاییز
با خاطره هاییم گلاویزتر از پیش ...
#مژگان_عباسلو
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019)
بس خرقه رهبر که بود بر تن رهزن
نشناسی اگر مغلطه ناکس و کس را
#مهدی_اخوان_ثالث
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019)
ناگزیر از سفرم، بیسر و سامان، چون «باد»
به «گرفتارِ رهایی» نَتَوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت؟
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسد تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل_نظری
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019)
دیوارها
مرزها
ارتش های جهان
این همه پیامبر
کتاب های آسمانی
حتی بهشت و جهنم
برای این است
که ما "دوست داشتن" را
نمی فهمیم!
#فلورا_تاجیکی
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019)
ما گنهکاریم، آری، جرم ما هم عاشقی است
آری، اما آن که آدم هست و عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری است، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
آن که عاشق نیست، هم اینجا هم آنجا دوزخی است
عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست؟
تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین چیست؟ چیست؟!
#قیصر_امین_پور
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019)
با تو شرطی بستم.
گر ببازم، تو مرا میبوسی!
ور ببازی،
من چو یک تشنه ی بیسایه ...
که پژمرده به آفتاب کویر چشمت،
بر الوهیت آن چشمهی جوشان لبت...
مثل زالوی نفس گیر...
که مشتاق به اشعار رگم مینگرد...
یا چو یک خواب به چشم مهتاب،
میلغزم!
و تو را میبوسم!
با تو شرطی بستم.
آن زمانی که میان دل من نالیدی...
_با هزاران افسونی که تو را در دل من زنده نگه میدارد_
"هرگز عاشق شدهای؟؟
هان بدان...
در تمامیت عمر دل تو، عشق نبود!!"
و من افسوس کنان...
شرط بر عشق وجودم بستم!
شرط با ذات حیاتم بستم!
و تو میدانستی...
من تو را خواهم برد!
من تو را میبوسم!
من تو را...
مثل نگاهم که به غنج لب تو جاوید است...
با هزاران هوس مرده در اندوه دلم می بوسم!
مثل تاتار هجوم آورم از عمق خیالی وحشی
قلعهی قند لبت را...
به حریصانهترین رویایم درشکنم!
با تو شرطی بستم.
تا به بیرحمترین صورت عشق بر لبت حمله کنم...
و تو را...
اما نه!!
من به تو خواهم باخت!!
آری آری من به تو میبازم!
من همه عشق درون دل خود را به فنا در فکنم!
من هر آن خاطرهی عشق...
هر آن صورت معشوقه...
هر آن قصهی ناگفته...
هر آن درد نهان را ز دلم بر چینم...
و به تاریخ دلم قفل فراموش زده...
و به تو خواهم باخت!
تا تو لب غنچه کنی...
و بهاری دلکش را به دلم باز نهی!
و مرا از نفس آتش خود سیر کنی!
و برای یک بار...
با عطشناکی عشقی سرکش...
بر لبم بوسه نهی!
و دلم را به ابد پیوندی! من به تو میبازم!
#علیرضا_ج.امیر_خیزی
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019),mohsen32 (04-23-2019)
کمی رنگ بیاور
اینجای دلگیر بریز
همینجای خالی شده
کنار گلهای شمعدانی کبود
که بوی آبی سوخته میدهند
کمی رنگ بیاور و بپاش
بر روی لختههای خون ماه
که خشکیده پای پنجره
همانجا که میگفتی دیشب
یاسهای یائسه روییدند
همانجا که ما در آغوش هم
پوست انداختیم و تازه شدیم
کمی رنگ بیاور
برای شستن لکههای خشم
کنار یک تعصب خانگی
برای بردن یک عقب ماندگی
از نگاه حافظه
کمی رنگ بیاور
از رنگهایی که اگر به خود زدیم
از یکرنگیمان کم نشود
عجالتاً از آبیها
و یا اصلا خود دریا
آری دریا
کمی رنگ بیاور.
#حسین_صداقتی
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019)
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّه ی دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا
سریع پیر شدم آنچنانکه آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ تر از این مکن دهان مرا
چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
↩️تو نیم دیگر من نیستی ؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا↪️
#امید_صباغ_نو
!!!SHAHIN!!! (04-24-2019)