نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: غزلیات زیبا و عاشقانه شهریار

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0

    غزلیات زیبا و عاشقانه شهریار





    بهترین اشعار شهریار

    سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، شاعر پارسی‌گوی آذری‌زبان، در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در آذربایجان متولد شد. او تحصیلات خود را در مدرسهٔ متحده و فیوضات و متوسطهٔ تبریز و دارالفنون تهران گذراند و وارد دانشکدهٔ طب شد. سرگذشت عشق آتشین و ناکام او که به ترک تحصیل وی از رشتهٔ پزشکی در سال آخر منجر شد، مسیر زندگی او را عوض کرد و تحولات درونی او را به اوج معنوی ویژه‌ای کشانید و به اشعارش شور و حالی دیگر بخشید. وی سرانجام پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانهٔ پربار در ۲۷ شهریور ماه ۱۳۶۷ هجری شمسی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.


    کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد

    گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد



    زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم

    بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد



    سر به صحرا نهد آشفته تر از باد بهار

    هر که با آن سر زلفش سر سودا باشد



    رستخیز چمن و شاهد و ساقی مخمور

    چنگ و نی باشد و می باشد و مینا باشد



    یار قند غزلش بر لب و آب آینه گون

    طوطی جانم از آن پسته شکرخا باشد



    لاله افروخته بر سینه مواج چمن

    چون چراغ کرجی ها که به دریا باشد



    این شکرخواب جوانی است که چون باد گذشت

    وای از این عمر که افسانه و رؤیا باشد



    گوهر از جنت عقبا طلب ای دل ورنه

    خزفست آنچه که در چنته دنیا باشد



    شهریاراز رخ احباب نظر باز مگیر

    که دگر قسمت دیدار نه پیدا باشد





    اشعار شهریار تبریزی



    مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد

    تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد



    نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها

    که وصال هم بلای شب انتظار دارد



    تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی

    که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد



    نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من

    که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد



    مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن

    که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد



    دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین

    چه ترانه های ه محزون که به یادگار دارد



    غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را

    غم یار بی خیال غم روزگار دارد



    گل آرزوی من بین که خزان جاودانیست

    چه غم از خزان آن گل که ز پی بهار دارد



    دل چون تنور خواهد سخنان پخته لیکن

    نه همه تنور سوز دل شهریار دارد




    غزلیات شهریار



    دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود

    شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود



    در کهن گلشن طوفانزده خاطر من

    چمن پرسمن تازه بهار آمده بود



    سوسنستان که هم آهنگ صبا می رقصید

    غرق بوی گل و غوغای هزار آمده بود



    آسمان همره سنتور سکوت ابدی

    با منش خنده خورشید نثار آمده بود

    تیشه کوهکن افسانه شیرین میخواند

    هم در آن دامنه خسرو به شکار آمده بود



    عشق در آینه چشم و دلم چون خورشید

    می درخشید بدان مژده که یار آمده بود



    سروناز من شیدا که نیامد در بر

    دیدمش خرم و سرسبز به بار آمده بود



    خواستم چنگ به دامان زنمش بار دگر

    نا گه آن گنج روان راهگذار آمده بود



    لابه ها کردمش از دور و ثمر هیچ نداشت

    آهوی وحشی من پا به فرار آمده بود



    چشم بگشودم و دیدم ز پس صبح شباب

    روز پیری به لباس شب تار آمده بود



    مرده بودم من و این خاطره عشق و شباب

    روح من بود و پریشان به مزار آمده بود



    آوخ این عمر فسونکار به جز حسرت نیست

    کس ندانست در اینجا به چه کار آمده بود



    شهریار این ورق از عمر چو درمی پیچید

    چون شکج خم زلفت به فشار آمده بود

  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0


    گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

    فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا


    مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

    فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا


    کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

    نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا


    نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

    چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا


    هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

    نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا


    توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

    چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا


    بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

    کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا


    سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

    که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا


  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0
    غزل شمارهٔ ۲ - مناجات




    شهریار » گزیدهٔ غزلیات






    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

    که به ماسوا فکندی همه سایه هما را


    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

    به علی شناختم من به خدا قسم خدا را


    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

    چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را


    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را


    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را


    بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

    چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا


    بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

    که علم کند به عالم شهدای کربلا را


    چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

    چو علی که میتواند که بسر برد وفا را


    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

    متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را


    بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را


    به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

    چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را


    چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را


    چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

    که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را


    «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

    به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»


    ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا




  4. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0
    غزل شمارهٔ ۳ - غزاله صبا



    شهریار » گزیدهٔ غزلیات




    به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

    که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را

    چه شعبده است که در چشمکان آبی تو

    نهفته اند شب ماهتاب دریا را

    تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح

    به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را

    کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن

    که چشم مانده به ره آهوان صحرا را

    به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند

    چه جای عشوه غزالان بادپیما را

    فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور

    که درد و داغ بود عاشقان شیدا را

    هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست

    شبیه سازتر از اشگ من ثریا را

    اشاره غزل خواجه با غزاله تست

    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

    به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب

    جز این قدر که فراموش می کند ما را


  5. Top | #5

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0
    غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی



    شهریار » گزیدهٔ غزلیات




    سنین عمر به هفتاد میرسد ما را

    خدای من که به فریاد میرسد ما را

    گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند

    دگر چه فایده از یاد میرسد ما را

    حدیث قصه سهراب و نوشداروی او

    فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را

    اگر که دجله پر از قایق نجات شود

    پس از خرابی بغداد میرسد ما را

    به چاه گور دگر منعکس شود فریاد

    چه جای داد که بیداد میرسد ما را

    تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر

    علی و آل به امداد میرسد ما را


  6. Top | #6

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0
    غزل شمارهٔ ۵ - ارباب زمستان




    شهریار » گزیدهٔ غزلیات





    زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

    ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را


    ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

    زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را


    به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید

    که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را


    به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

    ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را


    طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

    که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را


    به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

    که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را


    به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

    کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را


    نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

    چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را


    به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

    خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را


    به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم


    که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را


    به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت


    چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را


    حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

    که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را




  7. Top | #7

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0
    غزل شمارهٔ ۶ - داغ لاله



    شهریار » گزیدهٔ غزلیات




    بیداد رفت لاله بر باد رفته را

    یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

    هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید

    نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

    جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

    باران به دامن است هوای گرفته را

    وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود

    آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

    برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب

    آورده ام به دیده گهرهای سفته را

    ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین

    بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

    گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست

    تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

    یارب چها به سینه این خاکدان در است

    کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

    راه عدم نرفت کس از رهروان خاک

    چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

    لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر

    تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

    لعلی نسفت کلک در افشان شهریار

    در رشته چون کشم در و لعل نسفته را



  8. Top | #8

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0

    شهریار » گزیدهٔ غزلیات




    گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

    فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا

    مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

    فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

    کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

    نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا

    نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

    چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا

    هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

    نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا

    توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

    چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا

    بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

    کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا

    سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

    که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا


  9. Top | #9

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Firefox 52.0
    غزل شمارهٔ ۲ - مناجات



    شهریار » گزیدهٔ غزلیات




    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

    که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

    به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

    چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

    بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

    چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

    بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

    که علم کند به عالم شهدای کربلا را

    چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

    چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

    متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

    بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

    به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

    چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

    چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

    چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

    که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

    «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

    به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»

    ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن