این روزها خیلی چیزها دست من نیست
مثلا دستهایت . . . !
این روزها خیلی چیزها دست من نیست
مثلا دستهایت . . . !
در راه تو بی اراده رفتن خوب است / در چشم تو بی افاده رفتن خوب است
جایی که همه فکر سواری هستند / دنبال دلم پیاده رفتن خوب است . . .
بعد از مُردنم سرم را جدا کنید بگذارید روی شانه ام
شانه ای که سر می خواست، سری که شانه می خواست
هر دو را برسانید به آرزوشان . . .
آمـــد امـــا در نگاهــش آن نوازش ها “نبــــــود…
چشــم خواب آلـودش را مســتى و رویــا “نـــبود …
لـب همــان لـب بود اما بوسـه اش گرمــى “نـداشـت ….
دل همــان دل بود اما مســت و بى پـروا “نبــــود…
هر آهنگی که گوش میدهم
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند
نمی دانم
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است . . .
نمایشگاه زده ام
بیا و تماشا کن
تمام روزهای نبودنت را آه کشیده ام
و با حسرت قاب گرفته ام . . .
عمریست غم و درد نشانم داده / در آتش سینه اش امانم داده
رنجور ترین درخت باغش هستم / هر بار مرا دیده تکانم داده
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!
میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟
مـــــردانـــگی میــخواهـــــد
مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
کابوس نبودی که رهایت بکنم / از خاطره عشق جدایت بکنم
آنقدر عزیزی که دلم می خواهد / هر چیز که دارم فدایت بکنم
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را !
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟