به چشمانت، كه چشمانم به چشمان تو مى نازد
ز چشم، چشم آن دارم كه از چشمم نياندازد
به چشمانت، كه چشمانم به چشمان تو مى نازد
ز چشم، چشم آن دارم كه از چشمم نياندازد
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
سرا پاى تو را نازم، كه از سر تا به پا نازى
تو را دارم كه مى نازم، تو از بهر كه مى نازى
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
در اين دنياى بى ارزش چرا مغرور مى گردى
پ سليمان گر شوى آخر خوراك مور مى گردى
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
اى واى بر اسيرى كز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد صياد رفته باشد
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
اى كه دايم مى خورى اموال مردم را به زور
هيچ انگارى كه روزى مى روى در لحد گور
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
عاشق اگر بيند ستم،كى شكوه از يارش كند
بلبل نمى رنجد ز گل، هر چند آزارش كند
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
در ضمير ما نميگنجد بغير از دوست كس
هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
مكن تعجيل در تحصيل مقصود
سبا ديرى كه باشد خوشتر از رود
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
من ندانم به نگاه تو چه رازيست نهنان
كه من آن راز توان ديدنگفتن نتوان
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم
ناله پنداشت كه در سينه ى ما جا تنگ است
رفت و برگشت سراسيمه كه دنيا تنگ است
قدر اونی را بدون
که تو زندگیت باعث میشه
ازذوق وشوق اشک بریزی
نه از غصه وغم