نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: اشعار زیبا و خواندنی سعدی شیرازی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 505 بار در 418 پست
    Windows XP Chrome 49.0.2623.112

    اشعار زیبا و خواندنی سعدی شیرازی

    مجموعه: شعر و ترانه







    اشعار زیبای سعدی


    مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. تخلص او "سعدی" است.




    مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. تخلص او "سعدی" است. وی احتمالاً بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری زاده شده است. در جوانی به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود پرداخت.






    وی در سال ۶۵۵ سعدی‌نامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (۶۵۶) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کرده‌اند. وی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.


    از سعدی آثار زیر از طریق این پایگاه در دسترس قرار گرفته است:


    دیوان اشعار


    بوستان


    گلستان


    مواعظ






    تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا


    سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا






    نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر


    تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا






    شربتی تلختر از سم فراقت باید


    تا کند لذت وصل تو فراموش مرا






    هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین


    روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا






    بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند


    به دهان تو که سم آید ازآن نوش مرا






    سعدی اندر کف جلاد غمت می گوید


    بنده‌ام بنده به کشتن ده و مفروش مرا







    سعدی شیرازی






    روی تو خوش می‌نماید آینه ما


    کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا






    چون می روشن در آبگینه صافی


    خوی جمیل از جمال روی تو پیدا






    هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت


    از تو نباشد به هیچ روی شکیبا






    صید بیابان سر از کمند بپیچد


    ما همه پیچیده در کمند تو عمدا






    طایر مسکین که مهر بست به جایی


    گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا






    غیرتم آید شکایت از تو به هر کس


    درد احبا نمی‌برم به اطبا






    برخی جانت شوم که شمع افق را


    پیش بمیرد چراغدان ثریا






    گر تو شکرخنده آستین نفشانی


    هر مگسی طوطیی شوند شکرخا






    لعبت شیرین اگر ترش ننشیند


    مدعیانش طمع کنند به حلوا






    مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست


    دست فرومایگان برند به یغما







    اشعار زیبا و خواندنی سعدی شیرازی






    چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت


    که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت






    بلای غمزه نامهربان خون خوارت


    چه خون که در دل یاران مهربان انداخت






    ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم


    که روزگار حدیث تو در میان انداخت






    نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو


    برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت






    تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار


    که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت






    به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند


    دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت






    همین حکایت روزی به دوستان برسد


    که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت







    غزل عاشقانه سعدی






    دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را


    تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را






    شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود


    کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را






    وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او


    تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را






    گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم


    جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را






    کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست


    بر زمستان صبر باید طالب نوروز را






    عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند


    این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را






    عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست


    کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را






    دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم


    ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را






    سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست


    در میان این و آن فرصت شمار امروز را







    اشعار زیبای سعدی شیرازی






    صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست


    چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست






    مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست


    گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست






    گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست


    ور چه براند هنوز روی امید از قفاست






    برق یمانی بجست باد بهاری بخاست


    طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست






    غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست


    اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست






    صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست


    یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست






    درد دل دوستان گر تو پسندی رواست


    هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست






    بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست


    گر تو قدم می‌نهی تا بنهم چشم راست






    از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست


    در همه شهری غریب در همه ملکی گداست






    با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست


    گر درم ما مس است لطف شما کیمیاست






    سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست


    هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست

    قدر اونی را بدون

    که تو زندگیت باعث میشه

    ازذوق وشوق اشک بریزی

    نه از غصه وغم

  2. کاربر مقابل پست !!!SHAHIN!!! عزیز را پسندیده است:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن