نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: دفترت را می فروشی دخترم ؟..

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد
    تاریخ عضویت
    May 2015
    شماره عضویت
    14
    نوشته ها
    32,334
    پسندیده
    5,671
    مورد پسند : 5,388 بار در 4,461 پست
    Windows 7/Server 2008 R2 Chrome 75.0.3770.100

    دفترت را می فروشی دخترم ؟..



    باز شد درب کلاس و همچو رخش ..
    قامت استاد زد بر دیده نقش ..
    گفت بر پا مبصر و ، کلِّ کلاس ..
    پر شد از یک ترس و یک بیم و هراس ..
    درب را مبصر پس از یک لحظه بست ..
    دست بالا برد و در جایش نشست ..
    دیده گانی خشک و سرد و سخت گیر ..

    بود در سیمای این استاد پیر ..
    با تحکّم گفت برجا ای کلاس ..
    یک صدا گفتند آنها هم سپاس ..
    بعد از آن استاد با لبهای ریز ..
    گفت دفترهای انشا روی میز ..

    یک به یک سر زد به کل میزها ..
    باز گشت از پشت رخت آویزها ..
    سر زد و دید و سر جایش نشست ..
    چانه را انداخت در چنگال دست ..
    گفت جمعا از شماها راضی ام ..
    راضی از تدریسهای ماضی ام ..
    درس انشای شماها خوب بود ..
    هم مرتب بود و هم مرغوب بود ..
    گر چه این یک درصد از بین صد است ..
    این وسط اما یکی خیلی بد است ..

    آخرین بار تو باشد یاسمن ..
    مادرت فردا بیاید پیش من ..
    دفترت کلا سیاه است و کثیف ..
    با چه رویی می گذاری توی کیف ؟..
    گر چه انشای تو زیبا بود و بیست ..

    نمره ات اما به جز یک صفر نیست ..
    زودتر بیرون برو از این کلاس ..
    تا نبینم صورتت را ناسپاس ..
    یاسمن اما فقط لبخند زد ..
    بغض را با خنده اش پیوند زد ..
    شرمگین بود و نگاهش غصه دار ..

    پشت لبخندش نگاهی بی قرار ..
    گفت بابایم پریشب گفته است ..
    دفتری در آرزویم خفته است ..
    آرزو دارد که مال من شود ..
    دفتر انشای سال من شود ..

    گر که قسمت بود و او کاری گرفت ..
    دستهایش را به دیواری گرفت ..
    چون حقوقش را بدادند و نخورد ..
    مثل آن قبلی که یکجا خورد و برد ..
    پول صاحب خانه را باید دهیم ..
    بعد از آن هم نانوا آقا رحیم ..

    مانده ی بقالمان حاجی حبیب ..
    ذیحسابی های این مرد نجیب ..
    بعد از اینها هم که مادر ناخوش است ..
    کوره ی آجر پزی پشتش شکست ..
    بس که آجر برده در سرما و سوز ..

    شب نشد بی ناله هایش وصل روز ..
    کاش دارویی به مادر می رسید ..
    درد جانکاهش به آخر می رسید ..
    بعد از آن دیگر منم با دفترم ..
    مطمئنا دفترم را می خرم ..
    چون خریدم می نویسم توی آن ..

    تانباشد از سیاهی ها نشان ..
    نیست لازم تا کنم من بعد از این ..
    پاک مشق قبلی ام را نازنین ..
    بعد از آن بر دفتر و بر یاسمن ..
    آفرین میگویی ای استاد من ..
    با اجازه میروم پیش مدیر ..
    رو سیاهم من ، ببخش استاد پیر

    اشک در چشم معلم حلقه بست ..
    نرم نرمک بغض قلبش را شکست ..
    روی خود را برگرفت از بچه ها ..
    شانه می لرزید و بغضش بی صدا ..

    با همان چشمان بغض آلود گفت ..
    وای از شهری که وجدانش بخفت ..
    یاسمن بانو نمی خواهد نرو ..
    جای خود بنشین ودیگر پا نشو ..
    عینکم را شست اشک پاک تو ..

    سوختم از سینه ی صد چاک تو ..
    دفترت خوب و قشنگ است و تمیز ..
    حیف باشد مانده باشد روی میز ..
    مثل قران می گذارم بر سرم ..
    دفترت را می فروشی دخترم ؟..


    با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.

  2. 3 کاربر پست !!yalda!! عزیز را پسندیده اند .

    ,,, (07-17-2019),Anoosh (07-17-2019),mohsen32 (07-17-2019)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن