چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا...
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
ای که به هنگام درد راحت جانی مرا...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود ؟
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.