چـــایــت را بــــنوش ..
نگــــرانِ فـــــردا نــــــباش !
از گنــــدمـــزارِ مـن و تــــو ..
کـــاهــی مــی مــانـــد !
بـــــــرایِ بـــــادهــــا !
چـــایــت را بــــنوش ..
نگــــرانِ فـــــردا نــــــباش !
از گنــــدمـــزارِ مـن و تــــو ..
کـــاهــی مــی مــانـــد !
بـــــــرایِ بـــــادهــــا !
آسانسوری شده ام
تنها
در برجی متروک
که سال هاست
بهانه ای برای اوج گرفتن
نداشته است
به خانه ام بیا
خسته ام
از این همه ایستادگی
رفتن تو پایان این قصه نبود.
حالا من با این شهری که اغشته به بوی توست چه کنم!!
آدم های خوب نـه خاطره انـد نـه تاریـخ
بلکه حقیقت روزگارنـد…
چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی به تلنگری می شکند به لحنی می سوزد برای دلی می میرد به نگاهی جان می گیرد و به یادی می تپد
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی ، پیر میشی
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی ، می بُری
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی ، زیادی هستی . . .
شاید قانون دنیا همین باشد،
من صاحب آرزویی باشم که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست …
اگر او برای تو ساخته شده
من برای تو ویران شدم
اگر او برای تو ساخته شده
من برای تو ویران شدم
بــاران ..
فـــقط ..
همین جایی از قصّه ،
که من ایستاده ام می بـــارد !
دو قدم این طرف تر ..
دو قدم آن طــرف تر ..
همیشه آفــتـاب است !