شايد كه گفتگوي تو باشد، در آن ميان هر قصه‌اي كه هست به عالم، شنيدني‌ست


بازویم هر قدر یارا داشت یاران را گرفت
چون فشاندم آستین در دست جز مارم نبود(

خنده رسوا می نماید، پسته بی مغز را
چون نداری مایه، از لاف سخن خاموش باش


ظلم است كه ناديده رخت جان به درآيد
ديدار نمودن ز تو جان باختن از م