برای اینکه خانه ای، خانه باشد باید کسی مدام در آن راه برود.
باید یکی باشد که ظرفهای کثیف را بگذارد توی سینک.
تمیزها را بچیند سر جایش. تختها را مرتب کند.

زنگ بزند سوپر رب گوجه فرنگی و ماکارونی سفارش بدهد.
میوه ها را بشورد. قبضها را پرداخت کند.
به گلدانها آب بدهد. ملافه ها را عوض کند.

لباسها را مرتب کند.
به ناهار فردا و شام شب فکر کند.
جارو بزند و گردگیری کند. برای اینکه خانه، خانه باشد

یک عالمه قدمهای خاموش از تراس تا آشپزخانه،
از آشپزخانه تا اتاق خواب، از اتاق خواب تا حمام،
از حمام تا دم در بارها و بارها باید تکرار شود.

تازه آن موقع میشود نشست و خیره شد
به خانه ای که آرام و در صلح به نظر می رسد.
انگار نه انگار که برای رسیدن به این ثبات و سکون
کسی ساعتها راه رفته و به هیچ جا نرسیده.

آرامش و ثبات جایزه ی کسی ست که
راه میرود.

بعضیها اما فکر میکنند خانه خود به خود اداره میشود.

فکر میکنند داشتن غذایی آماده روی میز و یخچال و فریزری پر ،طبیعی و عادی است.
تا وقتی که خود خانه ای داشته باشند و بفهمند که معجزه ای اتفاق نمی افتد مگر با راه رفتن.
آرام... ممتد و بی پایان از این طرف به آن طرف
و برای ساعتهای متمادی این همه راه رفتن
فقط برای اینکه خانه همین سکون را حفظ کند.

این همه راه رفتن، فقط برای حفظ یک سکون.
یک نفر باید عاشقانه در خانه راه برود
و الا راه رفتن از هر کسی بر میاید.

قدر دان این قدمها باش..☘