زندگی دست از سرم بردار، خیلی خسته ام
پس بزن دست مرا اینبار، خیلی خسته ام










غصه ها شد بر سرم آوار، خیلی خسته ام
روزگارم گشته خار و زار ، خیلی خسته ام


بخت من خوابیده ، اما چشمهایم منتظر
میکند بر دیدنش ، اصرار، خیلی خسته ام


درد جانکاهی ست هجران ،ای خدا دادم برس
ازنبودش گشته ام بیمار ، خیلی خسته ام


پا به پای عاشقی طی کرده ام این زندگی
نیست فرصت تا کنم تکرار ، خیلی خسته ام


مشکلات زندگی انداخت از پا این دل و
پای عشقم هم شکست اینبار ،خیلی خسته ام


نازی_دمیرچی