عاشقی در دل صحرا جگری میخواهد
دل اتش زده ی شعله ری میخواهد

پای ازاده نپیچد به خم وپیچ رهی
نزل دور محبت کمری میخواهد

سر بباید که سفر پیشه کند در ره عشق
سفر عشق هوای دگری میخواهد

سینه را رو به جلو رو به خطر خواهد داد
چون که معشوق به تیری سپری میخواهد

تو که عاشق شدی و دم زدی از عشق دلا
عشق قربانی و عزم و خطری میخواهد




با تو چشم تو احساس عجیبی دارم
تو که باشی به دلم حس نجیبی دارم

چه بگویم شده ای عایت صد خاطره ام
تو نباشی به دلم درد مهیبی دارم