ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از قریاد درد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از قریاد درد
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
آن داغ ننگ خورده که میخندید
بر طعنههای بیهده، من بودم
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که زن بودم...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
شب میآید
و پس از شب تاریکی
پس از تاریکی
چشمها
دستها
و نفسها و نفسها و نفس ها...
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.