jEsi
11-29-2015, 12:58 PM
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
مینشینی روبرویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت،توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است?
باز میخندم،که خیلی! گرچه میدانی که نیست!!
شعر میخوانم
برایت،واژه ها گل میکنند یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت،میشود ایا کمی دستهایم رابگیری،بین دستانی که نیست؟!!
وقت رفتن میشود،بابغض میگویم:نرو....
پشت پایت اشک میریزم روی ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودن میشود
باز تنها میشوم،با یاد مهمانی که نیست!
بعدتو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی،
کار آسانی که نیست....
میرسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
مینشینی روبرویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت،توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است?
باز میخندم،که خیلی! گرچه میدانی که نیست!!
شعر میخوانم
برایت،واژه ها گل میکنند یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت،میشود ایا کمی دستهایم رابگیری،بین دستانی که نیست؟!!
وقت رفتن میشود،بابغض میگویم:نرو....
پشت پایت اشک میریزم روی ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودن میشود
باز تنها میشوم،با یاد مهمانی که نیست!
بعدتو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی،
کار آسانی که نیست....