PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ....



jEsi
11-30-2015, 02:01 AM
بعد از مرگم بر مزارم نیایید تا آسوده و راحت باشم....
بعد از مرگم مرا به خاطر نیاورید تا در خاطرتان نباشم....
بعد از مرگم برایم گریه نکنید تا مبادا دلم در تابوتی تنگ ، تنگتر شود....
بعد از مرگم به اتاقم نروید شاید هنوز آنجا چیزی از من باقی مانده باشد....
بعد از مرگم صدایم را از یاد ببرید تا در عذاب دوزخ صدایم برایتان دردناکنباشد....
بعد از مرگم چیزی بر مزارم نیاورید چون به همه چیز ، یعنی مرگ رسیده ام....
بعد از مرگم هیچ کسی را با من اشتباه نگیرید ، چون من تنها و بی قانون بوده ام....
بعد از مرگم اسمم را بر هیچ کودکی نگذارید ، چون اسمم را هم با خود به گورمیبرم....
بعد از مرگم خاطراتم را هم بی خیال شوید ، چون آنها را هم میبرم....
بعد از مرگم کتابم را چاپ کنید تا کنجکاویه اطرافیانم رفع گردد....
بعد از مرگم جسدم را اگر دفن کردید بدانید که اجزایش به کارم نمی آید پس :بعد از مرگم قلبم را به جوان با احساسی ارزانی کنید چون بدون احساس ،این قلب قابلیت تپیدن ندارد....
بعد از مرگم مغزم را به عاشقی بدهید ، چون این مغز فقط برای آزادگان جوابمیدهد....
بعد از مرگم دستانم را به یک باغبان بدهید ، تا هرگز گلی را نچیند....
بعد از مرگم بر سر جسد بی ارزشم بحث و گفتگو نکنید....
شما را بخدا بگذارید لااقل در آن دنیا راحت باشم و آرام بگیرمرنج این دنیا برایم کافی بود....
پس از مرگم اگر خواستید و توانستید این نوشته را بر روی سنگم بتراشید :"جوانی بود آرام ، درانتظار رفتن ، همگن با غم و درد و اشک ،دلی داشت غرق در آرزو ، ناکام "ماندن" برایش غیرقابل تحمل بود ،اما از ناکام "رفتن" غمی نداشت ، خنداند و نخندید ، گریست و نگریاند ،زنده بود و زندگی نکرد ، دید و نگاه نکرد ، نیامد و رفت ، سوخت و ساخت ،دل داشت بیدلیل ، خورشید بود بدون نور ، ظاهر جوان و باطن پیر ،خودش بود و دلش ، خودش بود و خدا.... "