PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم



!!yalda!!
02-17-2016, 12:25 PM
ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینمبجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم من اول روز دانستم که با شیرین درافتادمکه چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالماگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازمکه بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمدکه بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردمکنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشایدکه جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آیدروا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟ رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نهمترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم
http://www.irannaz.com/user_files/image/albom/golha/2.jpg