PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دعا کن!



!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:26 PM
خدایا
به آنچه که دادی تشکر
به آنچه که ندادی تفکر
به آنچه که گرفتی تذکر
که داده ات نعمت
نداده ات حکمت
و گرفته ات عبرت است
یا رب آنچه خیر است در تقدیر ما کن
و آنچه شر است از من و دوستانم جدا کن…

آمین

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:26 PM
خدای خوبم
این روزها بیشتر حواست به من باشد...
می گویند بزرگترین شکست از دست دادن ایمان است...
حواست باشد که من شکست نخورم...
من هنوز هم تو را به نام قاضی الحاجات می خوانم, حتی اگر همه التماس هایم را نادیده بگیری...
هنوز هم تو را ارحم الراحمین می دانم, حتی اگر سخت بگیری...
هنوز هم... تو همان خدایی...
اما من...
مگذار از دست بروم... امیدم به توست...
برای دلم امن یجیب بخوان...تا آرام شود...

خدایا...
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که...
" تـــو "
تنها پناهگاه امن و همیشگی هستی...
خدایا تنهایم مگذار...
من به امید رحمت توست که تا به حال در برابر هر مشکلی توانستم مقاومت کنم...

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:27 PM
خدایا
قسم به لحظه ای که دلم را میشکنند
و جز تو مرهمی نیست

قسم به لحظه ای که مرا می فروشند
و جز تو خریداری نیست

قسم به لحظه ای که تنهایم می گذارند
و جز تو همراهی نیست

قسم به لحظه ای که دوستم ندارند
و عاشقی جز تو نیست

من دوستت دارم

بار الهی !
مرهمم باش
خریدارم باش
یارم باش
عاشقم باش...

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:30 PM
تعداد آدم هایی که من واقعاً دوست شان داشته باشم زیاد نیست،
تعداد کسانی که نظر خوبی درباره شان دارم از آن هم کمتر است
من هرچه بیشتر دنیا را می شناسم از آن ناراضی تر می شوم
هر روز که می گذرد بیشتر معتقد می شوم آدم ها، شخصیت ناپایداری دارند
و نمی شود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:30 PM
دعا میکنم جز به شوق چشمان مهربانتان به اشک الوده نشود
دعا میکنم هرگز دستان پر مهرتان تنها نماند
دعا میکنم قلب عزیزتان همیشه غرق در شادی باشد
و دعا میکنم بهترین ها از ان شما باشد

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:30 PM
امروز به پایان رسید
الهی
اگر بد بودیم یاریمان کن !
تا فردایی بهتر داشته باشیم .
خدایا به حق مهربانیت نگذار کسی با نا امیدی و نا راحتی شب خود را به صبح برساند

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:31 PM
خدای خوبم
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد ...
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دلم شکست ...
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید،
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو ...
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد …

راستی خدا ! ...
میشود باز هم کودک شد ؟؟؟

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:31 PM
خدایا
بیاموز به من
که لحظه ها در گذرند
بیاموز به من که
هیچ حالتی پایدار نیست
که می گذرد
اگر در سختی ام
اگر دلتنگم
و در تمام این لحظه ها
تو در کنار منی

!sh@yl!n!
11-06-2017, 04:31 PM
خواب ديدم كه با خدا مصاحبه می كردم ...
خدا از من پرسيد: « دوست داری با من مصاحبه كنی ؟»
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشيد »
لبخندی زد و پاسخ داد :
« زمان من ابديت است... چه سؤالاتی در ذهن داری كه دوست داری از من بپرسی؟»
من سؤا ل كردم: « چه چيزی درآدمها شما را بيشتر متعجب می كند؟ »
خدا جواب داد :
« اينكه از دوران كودكی خود خسته می شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند... و دوباره آرزوی اين را دارند كه روزی بچه شوند »
« اينكه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می كنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز يابند »
« اينكه با نگرانی به آينده فكر می كنند و حال خود را فراموش می كنند به گونه ای كه نه در حال و نه در آينده زندگی می كنند »
« اينكه به گونه ای زندگی می كنند كه گويی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می ميرند كه گويی هرگز نزيسته اند »
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سكوت گذشت....
سپس من سؤال كردم :
« به عنوان پرودگار، دوست داری كه بندگانت چه درسهايی در زندگی بياموزند ؟ »
خدا پاسخ داد :
« اينكه ياد بگيرند نمی توانند كسی را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاری كه می توانند انجام دهند اين است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزيدن واقع شوند »
« اينكه ياد بگيرند كه خوب نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند »
«اينكه بخشش را با تمرين بخشيدن ياد بگيرند»
« اينكه رنجش خاطر عزيزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممكن است ساليان سال زمان لازم باشد تا اين زخمها التيام يابند»
« ياد بگيرند كه فرد غنی كسی نيست كه بيشترين ها را دارد بلكه كسی است كه نيازمند كمترين ها است »
« اينكه ياد بگيرند كسانی هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند كه چگونه احساساتشان را بيان كنند يا نشان دهند »
« اينكه ياد بگيرند دو نفر می توانند به يك چيز نگاه كنند و آن را متفاوت ببينند »
« اينكه ياد بگيرند كافی نيست همديگر را ببخشند بلكه بايد خود را نيز ببخشند »
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
« از وقتی كه به من داديد سپاسگذارم »
و افزودم: « چيز ديگری هم هست كه دوست داشته باشيد آنها بدانند ؟ »
خدا لبخندی زد و گفت :
« فقط اينكه بدانند من اينجا هستم »
« هميشه ... »

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:11 AM
الو سلام

منزل خداست؟

این منم مزاحمی که آشناست

هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است

ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست

شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است

به ما که می رسد، حساب بندهایتان جداست؟

الو

دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد

خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟

چرا صدایتان نمی رسد کمی بلندتر

صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟

اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم

شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست

دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم

پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست

الو، مرا ببخش، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم، دوباره، تا خدا خداست .

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:12 AM
در روياهايم ديدم كه با خدا گفت و گو ميكنم
خدا پرسيد: پس تو مي خواهي با من گفت و گو كني؟
من در پاسخش گفتم : اگر وقت داريد
خدا خنديد
وقت من بي نهايت است
در ذهنت چيست كه ميخواهي از من بپرسي؟
پرسيدم:چه چيز بش شما را سخت متعجب مي سازد؟
خدا پاسخ داد:كودكي شان
اينكه آنها از كودكي شان خسته مي شوند
عجله دارند كه بزرگ شوند
و بعد دوباره پس از مدت ها آرزو ميكنند كه كودك باشند
اينكه آنها سلامتي خود را از دست ميدهند تاپول به دست آورند
و بعد پولشان را ازدست ميدهند تا دوباره سلامتي خود را به دست آورند
اينكه با اضطراب به آينده مينگرند
و حال را فراموش ميكنند
و بنابراين نه در حال زندگي ميكنند و نه در آينده
اينكه آنها به گونه اي زندگي ميكنند كه گويي هرگز نمي ميرند
وبه گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز زندگي نكرده اند
دست هاي خدا دستانم را گرفت
براي مدتي سكوت كرديم
ومن دوباره پرسيدم
به عنوان يك پدر ميخواهي كدام درس هاي زندگي را
فرزندانت بياموزند؟
او گفت: بياموزند كه آنها نمي توانند كسي را وادار كنند كه عاشقشان باشد
همه كاري كه آنها مي توانند بكنند اين است كه
اجازه دهند كه خودشان دوست داشته باشند
بياموزند كه درست نيست خودشان را باديگران مقايسه كنند
بياموزند كه فقط چند ثانيه طول ميكشد تا زخم هاي عميقي در قلب آنان كه دوستشان داريم
ايجاد كنيم
اما سال ها طول ميكشد تا آن زخم ها را التيام بخشيم
بياموزند ثروتمند كسي نيست كه بيشترين ها را دارد
كسي است كه به كمترين ها نياز دارد
بياموزند كه آدم هايي هستند كه آنها را دوست دارند
فقط نمي دانند كه چگونه احساساتشان را نشان دهند
بياموزند كه دونفر مي توانند با هم به يك نقطه نگاه كنند
وآن را متفاوت ببينند
بياموزند كه كافي نيست فقط آنها ديگران را ببخشند
بلكه آنها بايد خود را نيز ببخشند
من با خضوع گفتم
از شما به خاطر اين گفت و گو متشكرم
آيا چيز ديگري هست كه دوست داريد فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخندي زد و گفت
فقط اينكه بدانند من اينجا هستم

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:12 AM
گفتگو با خدا


در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
خدا پرسید
تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
من در پاسخش گفتم:
اگر وقت دارید!
خدا خندید:
وقت من بی نهایت است.
پرسیدم :
چه چیز بشر، شما را سخت متعجب می سازد؟

خدا پاسخ داد :
کودکی شان،
اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،
عجله دارند که بزرگ شوند،
بعد دوباره بعد از مدت ها،آرزو می کنند که کودک شوند...
اینکه سلامتیشان را از دست می دهند تا به ثروت برسند،
و بعد ثروتشان را می دهند تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند.
اینکه با اضطراب به آینده نگاه می کنند،
و حال را فراموش می کنند
نه در حال به سر می برند و نه در آینده
به گونه ای زندگی میکنند که گویی هرگز نمی میرند
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
گرمی دستان خدا را در دستانم حس کردم.
هر دو سکوت کردیم.
من پرسیدم:
دوست داری بندگانت کدام درسهای زندگی را بیاموزند؟
او گفت:
بیاموزوند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد ،
همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد که زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان دارند ایجاد کنند
ولی زمانی زیاد می خواهد تا آن زخمها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،
بلکه کسی است که به کمترین ها رضایت می دهد.
بیاموزند آدمهایی هستند که دوستشان دارند،
فقط نمی توانند احساساتشان را نشان دهند.
بیاموزند دو نفر می توانند با همدیگر به یک نقطه نگاه کنند،
ولی آن را متفاوت ببینند.
بیاموزند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند،
بلکه باید خود را نیز ببخشند.
و با تمام اینها بدانند که من همیشه با آنها هستم،دوستشان دارم و از دور مراقبشان هستم...

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:13 AM
الهی!

تو مارا ضعیف خواندی

از ضعیف چه آید جز خطا؟

و مارا جاهل خواندی!

و از جاهل چه آید جز جفا؟

و تو خداوندی کریم . لطیف!

از کریم و لطیف چه سزد؟

جز از کرم و وفا وبخشیدن عطا.

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:13 AM
از خدا خواستم عادت*هاي زشت را تركم بدهد.

خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني.



I asked god to take away my habit

God said, no

It is not for me to take away, but for you to give it up



از او درخواست كردم فرزند معلولم را شفا دهد.

فرمود: لازم نيست، روحش سالم است؛

جسم هم كه موقت است.







I asked god to make my handicapped child whole

God said, no

body is only temporary



از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند.

فرمود: صبر، حاصل سختي و رنج است.

عطاكردني نيست، آموختني است.





I asked god to grant me patience

God said, no

Patience is a byproduct of tribulation

It isn't granted, it is learned



گفتم: مرا خوشبخت كن.

فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو.





I asked god to give me happiness

God said, no

I give you blessings

happiness is up to you



از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نكند.

فرمود:

رنج از دلبستگي*هاي دنيايي جدا و به من نزديک*ترت مي*كند.





I asked god to spare me pain

God said, no

Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me



از او خواستم روحم را رشد دهد.

فرمود: نه تو خودت بايد رشد كني.

من فقط شاخ و برگ اضافي*ات را هرس مي*كنم تا بارور شوي.



I asked god to make my spirit grow

God said, no

You must grow on your own

But I will prune you to make you fruitful





از خدا خواستم كاري كند كه از زندگي لذت كامل ببرم.

فرمود: براي اين كار من به تو زندگي داده*ام.





I asked god for all things that I might enjoy life

God said, no

I will give you life, so that you may enjoy all things





از خدا خواستم كمكم كند همان*قدر كه او مرا دوست دارد، من هم ديگران را دوست بدارم.

خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگيرت شد!





I asked god to help me love others, as much as He loves me

God said: Ahah, finally you have the idea

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:14 AM
ای خدای بزرگ
هر روز به یادمان بیاور
که از میان همه ي نعمت هایی که به ما ارزانی داشته ای
بالاترین آن محبت است ...

خدایا
دل هامان را بگشا
نه فقط به روی نزدیکان مان
بلکه به روی همه انسان ها ...

ای خدای مهربان
یاری مان کن تا دیر قضاوت کنیم و زود ببخشیم
یاری مان کن تا شکیبایی ، همدلی و مهربانی کنیم ...

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:14 AM
خدايا
مي دانم كه گناهانم بسيار است و نابخشودني
ولي تو آن قدر مهرباني كه بر بزرگترين گناهان نيز قلم عفو مي كشي
مرا ببخش
به خاطر تمامي گناهان كوچك و بزرگم
چرا كه جز تو يار و پناهي ندارم

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:15 AM
دفتر چه قسط هایم را ورق میزنم تمامی ندارد ! تا آخر عمرم بدهکار رحمتت هستم ای خدای مهربونم .

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:15 AM
خدايا:
خدايا:
خدايا....!!!

چه صبور و چه آرام است دريا اي كاش!!!

من هم دريا بودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!..................!!!!!! !!!!! اي كاش بودم.

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:15 AM
خدايا قلبم را از تمام کينه ها پاک کن که غير از تو کسي را بر اين کار

قادر نيست.

خداوندا به من صبري ده که بر سيلي دشمنان بخندم و با خنجرهاي

دوستان به رقص آيم.

خدايا شرکم را به يکتاييت ، ضعفم را به قدرتت، جهلم را به علمت،

حماقتم را به حکمتت،

گناهانم را به رحمتت، عصيانم را به عزتت، تيرگي دلم را به نورت،

بي حرمتي هايم را به قداستت،

تنگ دستي و بخلم را به کرمت و ناسپاسي ام را به لطفت ببخش.

خدايا به خير و شر خود آگاه نيستم به علمت و به رحمتت هر آنچه خير من در

آن است بر من فرو فرست و هر آنچه شري براي من در آن است

از من دور گردان.

خدايا به من يقيني ده که جز تو در هستي هيچ چيز نبينم.

خدايا به من دلي ده که جز مهر تو در آن هيچ مهري را راه نباشد.

خدايا به من قلبي ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفريده توست.

خدايا به من زباني ده که جز بر حمد تو گويا نگردد.

خدايا هر آنچه دارم از آن توست پس آنچه خير من است بر زبانم جاري کن تا از

تو تمنايش کنم که خود بسيار نادانم.

خدايا خواسته هايم بسيارند ولي هيچ چيز در قبال آنها ندارم. پس تو از مخزن

بي انتهاي کرمت آنها را به من عطا کن

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:16 AM
حرف ها دارم اما واژه ای ندارم ، که اگر واژه ای داشتم ؛


و اگر واژه توان داشت ! تو را می گفتم ...


واژه هایی در سر می پرورانم برای حرف هایم با تو اما خلوتی ندارم ؛


که اگر خلوتی بود و دلی ...


خلوتی نیست که اگر بود و تو را داشت ...


دلی دارم اما بی خلوت ، بی تو ، بی واژه ! پر از سکوت ! پر از تنهایی !


از خاطره هایم می گذرم ، تو نیستی ، حتی در خاطره هایم نیستی ! کجایی پس ؟!


فاصله ی بین من و تو کم است ، زیاد نیست ، فقط از اینجا تا خدا !


شاید خدایی که در این نزدیکی ست !


و شاید خدایی که برای خواستنش هزار و یکشب قصه ی غصه ی دلتنگی و اشک هایم کم است !

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:17 AM
چقدر سخت است ياد تو باشم و بي تو زنده باشم
چقدر سخت است که تو را در همه لحظه هايم حس کنم ولي نتوانم تو را ببينم.
چقدر سخت است با تو بودن و نبودن
خداي من! چقدر سخت است صبر کردن
ولي تو خواسته اي، پس، صبرش را نيز به من عطا کن، چرا که بي لطف تو هرگز نتوانم.
خداي من! مي خواهم سکوت کنم، ولي تو مي داني که اين سکوت از هر فريادي بلند تر و رساتر است.
مي خواهم در سکوتم، عشق را فرياد بزنم ؛ همانند گذشته
با اين تفاوت که اين بار معشوق نيز آگاه است.
کمک کن، کمک کن تا به او رسم چرا که مي خواهم در او و براي او فنا شوم.
و به تو نزديکتر
تا روزي که ...
خدايا! به لطف و کرمت يقين دارم.
پس راه درست را پيش رويم قرار ده و کمک کن تا بهترين و شايسته ترين کار را انجام دهم.

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:17 AM
خداوندا…
مرا در مقابل بندگان سياهت پناه ده.

خداوندا…
لجوجان بر لجاجت در عناد با پاكي را كيفر كن و لجوجان و عاندين را هدايت فرما.

خداوندا…
درخشندگي زرين بودنت را بر من بازتاب.

خداوندا…
كدورت منش طماعان به اقليم الوهيت را به ايشان باز گردان.

خداوندا…
گوش بندگان پاكت را به نجواي بدآهنگ ديو صفتان، ناشنوا گردان.

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:18 AM
خدايا وقتي تنها هستم و احساس نا اميدي ميكنم
نگذار تا قلب دردمندم فراموش كند كه تو دعاهايش را ميشنوي
به من ياداوري كن كه عليرغم تمام پيروزي ها و شكستها
مادامي كه به تو ايمان داشته باشم
اميدواري نيز با من همراه خواهد بود.

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:18 AM
خداوندا! اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگويم، هزاران جلد کتاب مي شود ولي آنچه در دل دارم يک جمله بيش نيست: دوستت دارم

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:19 AM
کودک و خدا
کودکي که اماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسيد. مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد اما من به اين کوچکي بدون هيچ کمکي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد : از بین تعداد بسياري از فرشتگان من يکي را براي تو در نظر گرفته ام او از تو نگهداري خواهد کرد اما کودک هنوز مطمئن نبود که ميخواهد برود يا نه ؟
اما اينجا در بهشت من هيچ کاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم واينها براي شادي من کافي هستند خداوند لبخند زد.فرشته تو برايت اواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد.
تو عشق اورا احساس خواهي کرد کرد و شاد خواهي بود کودک ادامه داد.
من چطور مي توانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتي زبان انها نميدانم خداوند او را نوازش کرد و گفت فرشته تو زيبا ترين وشيرين ترين واژهايي را ممکن است بشنوي در گوش
تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد که چگونه صحبت کني
کودک با ناراحتي گفت .وقتي ميخواهم با شما صحبت کنم ؟
اما خدا براي اين سئوال هم پاسخي داشت؟ فراشته ات دستهايت را در کنار هم قرار خواهد داد وبه تو يادخواهد داد که چگونه دعا کني
کودک سرش را برگرداند و پرسيد. شنيده ام که زمين انسانهاي بدي هم زندگي ميکنند. چه کسي از من محافظت خواهد کرد؟ فراشته ات از تو محافظت خواهد . حتي اگر به قيمت جانش تمام شود "
کودک با نگراني ادامه داد."من هميشه به اين دليل که ديگر نميتوانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود
خداوند لبخند زد گفت:"فرشته ات هميشه در باره من با تو صحبحت خواهد کرد و به تو راه باز گشت نزد من را خواهد آموخت:گرچه من هميشه در کنار تو خواهم بود.
کودک مي دانست که بايد به زودي سفرش را آغاز کند او به آرامي يک سئوال ديگر از خدا پرسيد:"خدايا اگر من بايد همين حالا بروم "نام فرشته ام را به من بگو!؟
خداوند شانه او را نوازش کرد وپاسخ داد:
"نام فرشته ات اهميتي ندارد به راحتي مي تواني اورا ناجي صدا کني ...

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:19 AM
خداوندا مرا وسیله ی صلح خود قرار ده
آنجا که کین است بادا که عشق آورم
آنجا که تقصیر است بادا که بخشایش آورم
آنجا که تفرقه است بادا که یکرنگی آورم
آنجا که خطاست بادا که راستی آورم
آنجا که شک است بادا که ایمان آورم
آنجا که نومیدی است بادا که امید آورم
آنجا که ظلمات است بادا که نور آورم
آنجا که غمناکی است بادا که شادی آورم
خداوندا بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن
در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن
در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن
چه با دادن است که میگیریم
با فراموش کردن خویش است که خویشتن را باز میابیم
با بخشودن است که بخشایش به کف می آوریم
و با مردن است که به زندگی برانگیخته میشویم

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:20 AM
"خدايا! تو را شكر مي‏كنم كه مرا با درد آشنا كردي تا درد دردمندان را لمس كنم، و به ارزش كيميايي درد پي ببرم، و «ناخالصي»هاي وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏هاي نفساني خود را زير كوه غم و درد بكوبم، و هنگام راه رفتن بر روي زمين و نفس كشيدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پي ببرم و موجوديت خود را حس كنم."

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:20 AM
پسرکی بود که می خواست خدا را ملاقات کند. او می دانست تا رسیدن به خدا باید راه دور و درازی بیماید. به همین دلیل چمدانی برداشت و درون آن را پر از ساندویچ و نوشابه کرد و بی آنکه به کسی چیزی بگوید سفر را شروع کرد . چند کوچه آنطرف تر به یک پارک رسید پیرمردی را دید که درحال دانه دادن به پرندگان بود . پیش او رفت و روی نیمکت نشست . پیرمرد گرسنه به نظر می رسید پسرک هم احساس گرسنگس می کرد . پس چمدانش را باز کرد و یک ساندویچ و یک نوشابه به پیرمرد تعارف کرد. پیرمرد غذا را گرفت و لبخندی به کودک زد . پسرک شاد شد و با هم شروع به خوردن کردند . آنها تمام بعد از ظهر را به پرندگان غذا دادند و شادی کردند . بی آنکه کلمه ای با هم حرف بزنند . وقتی هوا تاریک شد پسرک فهمید که باید به خانه برگردد چند قدمی دور نشده بود که برگشت و خود را در آغوش پیرمرد انداخت پیرمرد با محبت او را بوسید و لبخندی به او هدیه داد .
وقتی پسرک به خانه برگشت مادرش با نگرانی از او پرسید ک تا این وقت شب کجا بودی ؟
پسرک در حالی که خیلی خوشحال به نظر می رسید جواب داد : پیش خدا !
پیرمرد هم به خانه اش رفت . همسر پیرش با تعجب از او پرسید : چرا اینقدر خوشحالی ؟
پیرمرد جواب داد : امروز بهترین روز عمرم بود . من امروز در پارک با خدا غذا خوردم

!sh@yl!n!
11-08-2017, 11:20 AM
الهی!

بنام تو زبانها گویا شده،بنام تو جانها شیدا شده،زشتها زیبا شده،کارها هویدا شده

راهها پیدا شده..به نام توست چشم مشتاقان گریان..دلـهای عـارفان سـوزان و

تنهای عاشقان بیجان...

الهی!

از پیش خطر و از پس راهم نیست...

دستم گیر که جز تو پناهم نیست

الهی!

ای گشاینده زبان مناجات گویان و ای انس افزای خلوتهای ذاکران و ای حاضر

نفسهای رازداران..در حاجت کسی نظر کن که او را یک حاجت بیش نیست..





مرا تا باشد این درد نهانی............تو را جویم که درمانم تو دانی

الهی!


چون یتیم بی پدر گریانم..درمانده در دست خصمانم.خسته از گناهانم و زخویشتن

نالانم..خراب عمر و مفلس روزگار:

من آنم

ای جمله بی کسان عالم را کس.............یک جو کرمت تمام عالم را بس

من بیکسم و کسی ندارم جز تو..............یا رب تو بفریاد من بیکس رس

~ Nazanin ~
11-08-2017, 11:33 AM
زنگ زدن یه کودک به خدا (http://royalrumble.blogfa.com/post-11.aspx) الو ... الو... سلام کسي اونجا نيست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ي خدا نيست؟
پس چرا کسي جواب نميده؟
يهو يه صداي مهربون! ..
مثل اينکه صداي يه فرشتست .
بله با کي کار داري کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من ميشنوم .
کودک متعجب پرسيد: مگه تو خدايي ؟من با خدا کار دارم ...
هر چي ميخواي به من بگو قول ميدم به خدا بگم .
صداي بغض آلودش آهسته گفت يعني خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .
بعد از مکثي نه چندان طولاني:
نه خدا خيلي دوستت داره.مگه کسي ميتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکي که در چشمانش حلقه زده بود
با فشار بغض شکست وبر روي گونه اش غلطيد وباهمان بغض گفت :
اصلا اگه نگي خدا باهام حرف بزنه گريه ميکنما...
بعد از چند لحظه هياهوي سکوت ؛
بگو زيبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگيني ميکند بگو..
ديگر بغض امانش را بريده بود بلند بلند گريه کرد وگفت:
خدا جون خداي مهربون،
خداي قشنگم ميخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...
چرا ؟اين مخالف تقديره .چرا دوست نداري بزرگ بشي؟
آخه خدا من خيلي تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .
اگه بزرگ شم نکنه مثل بقيه فراموشت کنم؟
نکنه يادم بره که يه روزي بهت زنگ زدم ؟
نکنه يادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل بقيه که بزرگ شدن و حرف منو نمي فهمن.
مثل بقيه که بزرگن و فکر ميکنن من الکي ميگم با تو دوستم .
مگه ما باهم دوست نيستيم؟
پس چرا کسي حرفمو باور نميکنه ؟
خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟
مگه اينطوري نمي شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گريه هاي کودک:
آدم ،محبوب ترين مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازاي بزرگ شدن فراموش ميکنه...
کاش همه مثل تو به جاي خواسته هاي عجيب من رو از خودم طلب ميکردند تا تمام دنيا در دستشان جا ميگرفت.
کاش همه مثل تو مرا براي خودم ونه براي خودخواهي شان ميخواستند .
دنيا براي تو کوچک است ...
بيا تا براي هميشه کوچک بماني وهرگز بزرگ نشوي...
کودک کنار گوشي تلفن،
درحالي که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت..