mohsen32
11-14-2018, 09:31 AM
فکر یک خندهی بی دلهره در سر دارد
این غزلهای پر از گریه اگر بگذارد!
خستهام خسته از این حادثههایی که هنوز...
دارد از هرطرفی بر سرمان میبارد!
ترسم این است که این غصه خدایم بشود
کاش دست از سر ایمانِ دلم بردارد
شهر، تاریک - تبر، تیز و در بتکده باز
دیگر این قصه فقط دست تورا کم دارد
بیت های غزلم هم به شمارش افتاد
پس کسی نیست نفس های مرا بشمارد؟!
دست تقدیر نبودهست پریشانی ما
عشق هرجا برسد بذر جنون می کارد
آن قَدَر خستهام از گریه که یک بار شده
فارغ از دلخوری ِ قافیه خواهم خندید
رویا_باقری
این غزلهای پر از گریه اگر بگذارد!
خستهام خسته از این حادثههایی که هنوز...
دارد از هرطرفی بر سرمان میبارد!
ترسم این است که این غصه خدایم بشود
کاش دست از سر ایمانِ دلم بردارد
شهر، تاریک - تبر، تیز و در بتکده باز
دیگر این قصه فقط دست تورا کم دارد
بیت های غزلم هم به شمارش افتاد
پس کسی نیست نفس های مرا بشمارد؟!
دست تقدیر نبودهست پریشانی ما
عشق هرجا برسد بذر جنون می کارد
آن قَدَر خستهام از گریه که یک بار شده
فارغ از دلخوری ِ قافیه خواهم خندید
رویا_باقری