+ میتونم رفیق صدات کنم؟ - دلت هر چقدر وقت برام تنگ میشه؟ + هر روز ، بعضی وقتام روزی چن بار - چه وقتایی میای سراغم؟ + وقتایی که خیلی خوشحالم ، وقتایی که خیلی ناراحتم ، وقتایی که تو خیلی ناراحتی - خب از کجا میدونی کی حالم چه جوریه؟ + حال و باید فهمید ، فقط به پرسیدن و جواب دادنش نیست ! نزدیک که باشی از لحن صدات ، طعم حرفات ، اخلاق و رفتارات ، چشات .. دور که باشی ، حست می کنم .. مثل عطری که باد میاره .. - خب؟ دیگه ؟ + من جز شماره خودت ، شماره چن تا از نزدیکانتم دارم ، تا اگه یه وقت در به درت شدم و هیچ جوره ازت خبری نگرفتم ، گمت نکنم و از دیگرون نشونیت و بگیرم و پیدات کنم .. دقیقا میدونم چی دوس داری ، از چی بدت میاد ، دلتنگیات چی ان ، جاهای دنجت کجاس .. بلدم وقتی میفتی بلندت کنم و خستگیات و بتکونم و بهت بگم هی؟؟ من رفیقتم .. وقتی غم داری ، هر کاری ، شاید مسخره ترین کارا رو بکنم که یهو بزنی زیر خنده .. بعد بغلت کنم و تو انقدر گریه کنی تا همون جوری تو بغلم خوابت ببره .. بعد بیدار شی و ببینی صبح شده .. عجیب نیست وقتی با هم قرار یه ساعته میذاریم ، انقد با هم بودنمون قشنگه و حالمون خوب که یهو می بینی چن ساعت گذشت و همه کارای مثلا مهممون کنسل شد .. اصلا تو رفاقت زمان بدموقع نداریم .. وقتی رفیقت احتیاجت داره ، خروس خون و نصفه شب ، معنی نداره .. لجبازیا و بد قلقیات و می فهمم .. شاید با هیشکی راه نیای ولی با من ، چرا .. *_^ روزای خسته و کلافه و شلوغت و .. اونوقتا اگه بگی دانشگاه نمیام ، منم میگم اگه تو نیای منم نمیرم .. اصلا اگه تو نخوای ، بیا نریم .. به جاش تو بیا خونه ی من و لم بده روی کاناپه و چشات و ببند و موسیقی گوش کن ، منم برات غذایی که خیلی دوست داری و می پزم واسه ناهار .. من همه ی پیچ و خمات و همه کوچه پس کوچه هات و همه راه در روهات و بلدم ، واسه همین تو هر حالی که باشی ، به بن بست نمی خورم .. ممکنه یه روز بیای ببینی مهمترین امتحان ترم و نرفتم بدم ، چون منتطر بودم توام برسی و با هم بریم سر جلسه ، ولی دیر رسیدی و رامون ندادن .. چون فقط به خودم فک نکردم ، که باید پاس کنم .. می دونستم که توام باید قبول بشی .. نخواستم فقط من پاس بشم و خوشحال باشم ولی تو از دست داده باشی و ناراحت .. آخه رفیق باید حالش با حال رفیقش یه جور باشه .. تو رو ، عین خودم می دونم .. نا خودآگاه انقدر قاطی مشکلات و دغدغه هات میشم و بهت فک می کنم که وقتی چای می خورم ، حواسم نیست و دهنم می سوزه .. مهمونی ، شلوغی ، سرگرمی ، باعث نمی شه کمرنگ بشم و نیام سراغت .. رنگ رفاقت ، پر رنگه .. نارنجیه .. توی هر روزت هستم و توی هر روزم باید باشی .. مثل خورشید که طلوع میکنه .. مگه میشه یه روز خورشید طلوع نکنه؟ .. از اعتمادشم بگم که انقدر بهت خاطرم جمعه ، که هیچی نیست که تو ندونی .. اگه خجالت می کشیدم از گفتنش به بقیه ، به تو گفتم .. اگه می ترسیدم از معلوم شدنش ، گذاشتم تو فهمیدی .. اگه اشتباه کردم ، قایمش نکردم که مبادا جور دیگه ای فک کنی .. پیشت راحت اعتراف کردم .. چون تو آدم امن و مطمئن همیشگی منی .. من امروز بیا و فردا برو نیستم .. مقطعی و زودگذر ، مثل بارونای موسمی .. من همیشگی ام پیشت .. تا خورشید می تابه و زمین می چرخه و ماه تو آسمونه و من جون دارم .. - هی؟ - میتونی رفیق صدام کنی .. سیمین_صالحی