نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: اشعار عاشقانه ایرج جنتی‌عطایی

Hybrid View

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 506 بار در 418 پست
    Windows XP Chrome 49.0.2623.112

    اشعار عاشقانه ایرج جنتی‌عطایی

    
    مجموعه: شعر و ترانه









    ترانه های عاشقانه ایرج جنتی عطایی


    ایرج جنتی‌عطایی (زاده ۱۹ دی ۱۳۲۵ در مشهد)، شاعر، ترانه‌سرا، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر ایرانی است.




    شب آشیان شب‌زده، چکاوک شکسته‌پر


    رسیده‌ام به ناکجا، مرا به خانه‌ام ببر






    کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن


    از آن تبار خودشکن تو مانده‌ای و بغض من






    از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن


    از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن






    چگونه گریه سر کنم که یار غم‌گسار نیست


    مرا به خانه‌ام ببر که شهر، شهر یار نیست






    مرا به خانه‌ام ببر ستاره دل‌نواز نیست


    سکوت نعره می‌زند که شب ترانه‌ساز نیست






    مرا به خانه‌ام ببر که عشق در میانه نیست


    مرا به خانه‌ام ببر اگر چه خانه، خانه نیست






    از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن


    از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن






    چگونه گریه سر کنم که یار غم‌گسار نیست


    مرا به خانه‌ام ببر که شهر شهر یار نیست


    ایرج جنتی عطایی







    ایرج جنتی عطایی






    تو فکر یک سقفم، یک سقف بی‌روزن


    یک سقف پابرجا، محکم‌تر از آهن






    سقفی که تن‌پوشِ هراس ما باشه


    تو سردی شب‌ها، لباس ما باشه






    سقفی اندازه‌ی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی


    برای شرم لطیف آینه‌ها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی






    زیر این سقف، با تو از گل، از شب و ستاره میگم


    از تو و از خواستن تو، میگم و دوباره میگم






    زندگیم‌و زیر این سقف، با تو اندازه می‌گیرم


    گم میشم تو معنی تو، معنی تازه می‌گیرم






    سقف‌مون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه


    یه افق یه بی‌نهایت، کمترین فاصله‎مونه






    تو فکر یک سقفم، یک سقف رویایی


    سقفی برای ما، حتا مقوایی






    تو فکر یک سقفم، یک سقف بی‌روزن


    سقفی برای عشق، برای تو با من






    سقفی اندازه‌ی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی


    برای شرم لطیف آینه‌ها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی






    زیر این سقف اگه باشه، می‎پیچه عطر تن تو


    لُختی پنجره‌هاش‌و می‌پوشونه پیرهن تو






    زیر این سقف خوبه عطرِ خود‌فراموشی بپاشیم


    آخر قصه بخوابیم، اول ترانه پاشیم


    ایرج جنتی عطایی







    اشعار ایرج جنتی عطایی






    هم خونه ی من ای خدا


    از من دیگه خسته شده


    کتاب عشق ما دیگه


    خونده شده ،‌ بسته شده


    خونه دیگه جای غمه


    اون داره از من دور می شه


    این خونه ی قشنگ ما


    داره برامون گور می شه


    اون دست گرم و مهربون


    با دست من قهره دیگه


    چشمای غمگینش با من


    قصه ی شادی نمی گه


    هم خونه ی من با دلم


    خیال سازش نداره


    دستای کوچیکش دیگه


    میل نوازش نداره


    شبا وقتی میرم خونه


    بوسه به موهاش می زنم


    سرش به کار خودشه


    انگار نه انگار که منم


    روزا وقتی میام بیرون


    اون خودشو به خواب زده


    خب ، مثل روزگار شده


    یه روز خوبه ،‌یه روز بده


    ای دل من ، ای دیوونه


    بذار برم از این خونه







    ترانه های ایرج جنتی عطایی






    ای شرقی غمگین ، وقتی آفتاب تو رو دید


    تو شهر بارونی بوی عطر تو پیچید


    شب راهشو گم کرد ، تو گیسوی تو گم شد


    آفتاب آزادی از تو چشم تو خندید


    ای شرقی غمگین


    تو مثل کوه نوری


    نذار خورشیدمون بمیره


    تو مثل روز پکی


    مثل دریا مغروری


    نذار خاموشی جون بگیره


    ای شرقی غمگین


    بازم خورشید دراومد


    کبوتر آفتاب


    روی بوم تو پر زد


    بازار چشم تو پر از بوی بهاره


    بوی گل گندم تو رو به یاد میاره


    ای شرقی غمگین ، زمستون پیش رومه


    با من اگه باشی ، گل و بارون کدومه


    آواز دست ما می پیچه تو زمستون


    ترس از زمستون نیست که آفتابش رو بومه
    قدر اونی را بدون

    که تو زندگیت باعث میشه

    ازذوق وشوق اشک بریزی

    نه از غصه وغم

  2. کاربر مقابل پست !!!SHAHIN!!! عزیز را پسندیده است:

    Anoosh (07-03-2019)

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 506 بار در 418 پست
    Windows XP Chrome 49.0.2623.112

    بیوگرافی ایرج جنتی عطایی


    ایرج جنتی‌عطایی (زاده ۱۹ دی ۱۳۲۵ در مشهد)، شاعر، ترانه‌سرا، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر ایرانی است. پدر او اصالتی تبریزی داشت اما بزرگ شده مشهد بود. مادر او از اهالی عشق‌آباد بود که بدنبال حکومت استالین ناچار به مهاجرت به مشهد شد. او به علت شغل پدر در نیروی هوایی چند سالی را در مشهد و چند سالی را در دزفول گذرانده اما بخش تعیین کننده‌ای از دوران کودکی و جوانی‌اش در تهران گذشته. او فارغ التحصیل رشته تئاتر از مدرسه هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران و دانش‌آموخته جامعه شناسی هنر از کالج چلسی است




    برای من که در بندم


    چه اندوه آوری ای تن


    فراز وحشت داری


    فرود خنجری ای تن


    غم آزادگی دارم


    به تن دلبستگی تا کی ؟


    به من بخشیده دلتنگی


    شکستن های پی در پی


    در این غوغای مردم کش


    در این شهر به خون خفتن


    خوشا در چنگ شب مردن


    ولی از مرگ شب گفتن


    چرا تن زنده و عاشق


    کنار مرگ فرسودن


    چرا دلتنگ آزادی


    گرفتار قفس بودن


    قفس بشکن که بیزارم


    از آب و دانه در زندان


    خوشا پرواز ما حتی


    به باغ خشک بی باران...


    ايرج جنتی عطائی









    اشعار ایرج جنتی عطایی






    با توام ، با تو که دستت


    دست دنیا ساز رنجه


    با توام با تو که بغضت


    معنی آواز رنجه


    اگه یخ باد ستمگر


    پی قتل عام برگه


    اگه این باغ برهنه


    باغ تاراج تگرگه


    اگه بی پناهی گل


    رنگ بی پناهی ماست


    دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست


    رو تن سخت درختا


    بنویس و دوباره بنویس


    که شکست یک شقایق


    مرگ باغ ، مرگ بهار نیست


    ايرج جنتی عطائی









    استاد ایرج جنتی عطایی






    به خاطر آور ، که آن شب به برم


    گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم


    کنون جدایی نشسته بین ما


    پیوند یاری ، شکسته بین ما


    گریه می کنم


    با خیال تو


    به نیمه شب ها


    رفته ای و من


    بی تو مانده ام


    غمگین و تنها


    بی تو خسته ام


    دل شکسته ام


    اسیر دردم


    از کنار من


    می روی ولی


    بگو چه کردم


    رفته ای و من آرزوی کس


    به سر ندارم


    قصه ی وفا با دلم مگو


    باور ندارم


    ايرج جنتی عطائی









    مجموعه اشعار ایرج جنتی عطایی






    تو فکر یک سقفم


    یک سقف بی روزن


    یک سقف پا برجا


    محکم تر از آهن


    سقفی که تن پوش هراس ما باشه


    تو سردی شبها لباس ما باشه


    سقفی اندازه ی قلب من و تو


    واسه لمس تپش دلواپسی


    برای شرم لطیف اینه ها


    واسه پیچیدن بوی اطلسی


    زیر این سقف با تو از گل


    از شب و ستاره می گم


    از تو و از خواستن تو


    میگم و دوباره می گم


    زندگیمو زیر این سقف


    با تو اندازه می گیرم


    گم می شم تو معنی تو


    معنی تازه می گیرم ...


    ایرج جنتی عطائی









    اشعار ایرج جنتی عطایی






    به یاد باغ پرپر


    به یاد نسترن باش


    ای کفتر پریده


    گاهی به یاد من باش


    تو اوج یک شبانه


    تو عمق یک آینه


    میون یک ترانه


    گاهی به یاد من باش


    ای کفتر پریده


    ای رفته و رسیده


    گاهی به یاد من باش


    ببین بیین چه ساده


    ستاره سرنگون شد


    میخک به خاک افتاد


    شقایق غرق خون شد


    ببین ببین چه آسون


    به یک سفر شکستم


    چنین به خود شکسته


    از پا فرو نشستم


    ببین بین چه تلخم


    بی تو به این شبانه


    از خود چه در گریز و


    به نا کجا روانه


    من ماه دلشکسته


    من آفتاب خاموش


    من قصه ی نگفته


    ترانه ی فراموش


    ایرج جنتی عطائی






    گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
    قدر اونی را بدون

    که تو زندگیت باعث میشه

    ازذوق وشوق اشک بریزی

    نه از غصه وغم

  4. 2 کاربر پست !!!SHAHIN!!! عزیز را پسندیده اند .

    !!yalda!! (07-03-2019),Anoosh (07-03-2019)

  5. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    1075
    نوشته ها
    2,151
    پسندیده
    395
    مورد پسند : 506 بار در 418 پست
    Windows XP Chrome 49.0.2623.112



    اشعار عاشقانه ایرج جنتی عطایی


    ایرج جنتی عطایی (زاده ۱۹ دی ۱۳۲۵ مشهد)، شاعر، ترانه‌سرا و نمایشنامه‌نویس ایرانی است. در شهر مشهد زاده شد. همکاری وی با بابک بیات آهنگساز و داریوش اقبالی، منجر به خلق ترانه‌هایی مهم با درون‌مایه‌های سیاسی، اجتماعی، و عاشقانه شد.او هم اکنون در کشور بریتانیا و شهر واتفورد اقامت دارد.






    میون این همه کوچه که بهم پیوسته


    کوچه‌ی قدیمی ما کوچه‌ی بن‌بسته






    دیوار کاه‌گلی یه باغ خشک، که پر از شعرای یادگاریه


    مونده بین ما و اون رود بزرگ، که همیشه مثل موندن جاریه






    صدای رود بزرگ، همیشه تو گوش ماست


    این صدا لالاییِ خواب خوب بچه‌هاست






    کوچه اما هر چی هست، کوچه‌ی خاطره‌هاست


    اگه تشنه‌ست اگه خشک، مال ماست کوچه‌ی ماست






    توی این کوچه به دنیا اومدیم


    توی این کوچه داریم پا می‌گیریم






    یه روزم مثل پدربزرگ باید


    تو همین کوچه‌ی بن‌بست بمیریم






    اما ما عاشق رودیم مگه نه؟


    نمی‌تونیم پشت دیوار بمونیم






    ما یه عمره تشنه بودیم مگه نه؟


    نباید آیه‌ی حسرت بخونیم






    دست خسته‌مو بگیر تا دیوار گلی رو خراب کنیم


    یه روزی، هر روزی باشه دیر و زود






    می‌رسیم با هم به اون رود بزرگ


    تنای تشنه‌مونو می‌زنیم به پاکی زلال رود

    قدر اونی را بدون

    که تو زندگیت باعث میشه

    ازذوق وشوق اشک بریزی

    نه از غصه وغم

  6. 2 کاربر پست !!!SHAHIN!!! عزیز را پسندیده اند .

    !!yalda!! (07-03-2019),Anoosh (07-03-2019)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
09171111111 mahboob_hameh@yahoo.com طراحی توسط ویکـی وی بی
حـامـیان انجمـن