تنهایی...گفتی میری فردا برمیگردی من به انتظارفردا و تو،شمع عشقو روشن نگه داشتم اما نمیدونم چرا هنوز فردایی که گفتی نرسیده من بازهم هنوز به یاد فردایی که برمیگردی شمع امیدو روشن نگه داشتم اما نمیدونم چرا یکی از شمعها سوسو میزنه من فکر میکنم داره از دوری من و تو داد میزنه اون انگار داره میگه تو دیگه برنمیگردی اون به من میگه تو رفتی توی ابرا تو آسمون خدا،آه.......آره اون راست میگفتش ولی با هر سوسو که میخواست خاموش بشه من دوباره روشنش میکردم ولی اون دیگه طاقت نیاورد و تو سیاهی شب آب شد مثل تاریکی سیاه شد.گل زیبای من ای بهترین تکیه گاه من وقتی از روز اول تکیه گاهم شدی،وقتی رسیدی بهم،تصور اینکه تو بری دیونم میکرد،باورش برام سخته که تو رفتی تو آسمونها،هنوزم باور نمیکنم که از پیشم رفتی،ای گل زیبای من تو دیگه برنمیگردی ولی نمیدونم چرا در انتظارت نشستم.